just science



روشنفکر کیست


بازار داغ روشنفکری این روزها سیر اکیدا صعودی را در کشورمان طی میکند و نسل جوانی که دچار تضادهای هنجاری و دوپهلو اندیشی ویرانگر شده اند،قهوه خوردن در کافه و پک زدن به سیگار را در چهارچوب روشنفکری قرار داده اند کما اینکه اندکی از جملات نیچه را نیز سپر خود کرده اند و با فازهای مختلف پوچی زندگی،لباس آریستوکراسی رنج را برتن دارند.پولدار بودن با روشنفکر بودن رابطه ی مستقیم پیدا کرده و هرچه شخص پولدارتر باشد او را خوشبخت تر و روشنفکرتر می پندارند.رابطه های سطحی رایج شده وکات کردن این روابط با کوچکترین تلنگری را،روشنفکر بودن و عبور از مشکل میدانند.وبسیاری از این قبیل افکار و رفتار مرسوم این روزه ی این کشور که در شکل و فرم روشنفکری گنجانده شده و با دفاعیات و توجیهات و توضیحات بی سر و ته و عجیب و غریب نیز آن ها را مزین نموده اند.


اما به راستی روشنفکر کیست؟شاخص سنجش یک روشنفکر چیست؟وظیفه ی روشنفکر چیست؟

با جمع بندی تعریف های متعارض ارائه شده از روشنفکری شاید نتوان در ابتدای امر به یک تعریف واحد از روشنفکری رسید لذا سعی بر این است که در ابتدا پارامترهایی را که یک روشنفکر داراست را مورد بررسی قرار داده و سپس با توجه به این شاخص ها به سنتزی در تعریف روشنفکری رسید.

1-شاید بتوان اولین ویژگی یک روشنفکر را کریتیکال مایند بودن دانست.همان طور که برتراند راسل میگوید گویا فلسفه یعنی طرح درست سوال.یعنی جواب را بپذیر اما روی همان جواب دوباره و چندباره سوال بگذار که در نهایت بدانیم که موضوع اصلی پرسش است نه جواب.یعنی اگر به طور مثال شخصی سعی در ترغیب مردم دارد که به خیابان بیایند و مرگ بر فلان کشور بگویند چونکه غرور ملی این طور اقتضا میکند،شخص کریتیکال این سوال را مطرح میکند که اولا غرور چیست و چه تعریفی دارد؟ ثانیا اگر غرور واقعا وجود دارد پس یعنی در همه ی ملت ها و جوامع هست و در جهان غرور چینی،غرور روسی،غرور عربی و.هم داریم فلذا آنها هم باید خیابان بیایند و مرگ بر کشور و ملت ما بگویند.حال چه دلیلی دارد که مثلا غرور ایرانی از غرور چینی برتر است؟ثالثا اگر برتر نیست پس چرا میگویید غرور ملی؟بگویید غرور.رابعا اگر برتر است چرا برتر است؟ چه دلیلی باعث شده که غرور ایرانی از غرور چینی برتر باشد؟

پس فرد کریتیکال علم را میشناسد و به این دلیل که عقل دارد،بنا بر نظام باورها و اعتقادات و فلسفه خود سعی در طرح کردن بهترین سوال و سوار کردن آن بر جواب دارد.

2-فرد کریتیکال نزد خود میگوید که این باور هم اکنون من است اما نه وما بلکه حتما و خواهشا آن را مورد نقد و اعتراض قرار دهید.لطفا هر چیزی که باور من است را دائم زیر سوال ببرید.یعنی اگر یک کتاب خوانده است ده کتاب در جهت نقد و ضد آن کتاب مطاله کرده است.اگر به دینی معتقد است یعنی چند کتاب مخالف آن دین مطالعه کرده است و نه اینکه درهای نقذ را به روی ذهن خود بسته و کاری به افکار مخالف ندارد و تا فکری مخالف نیز در ذهنش نقش بست بگوید که شیطان در مغزم نفوذ کرده پس رهایش کن.روشنفکر آرزو و امیدش این است که مورد اعتراض قرار بگیرد اما به وسیله جهان بینی مبتنی بر عقل و علم و واقعیت.در واقع روشنفکر فرد با سوادی است اما سوادی با تعریفی متفاوت.سواد با تعریف اینکه این شخص قدرت و جرئت و شجاعت شنیدن تقریبا هر حرفی را دارد بدون اینکه ناراحت شود یا به او بر بخورد یا از اعتماد به نفسش کاهش یابد.

3-روشنفکر به هیچ عنوان نمیتواند بن مایه و خمیر مایه بشریت یعنی احساسات و هیجان را نادیده بگیرد.همچنین اصول اخلاقی از محورهای اصلی فکری این شخص است.درست در همین جاست که هر شخصی که تحصیلات عالیه دارد و یا متخصص یک رشته است را نمیتوان وما به عنوان یک روشنفکر دانست تا زمانی که شخص وارد حریم احساسات و هیجان شود.و شاید این نکته نیز کمی تند و تیز به نظر آید که انسانی که دارای اصل تجزیه و تحلیل است و نگاه علمی دارد اما فاقد نگاه اخلاقی و انسانی است میتواند در اختیار خودکامگان و طبقه ی حاکم و حکومت جامعه قرار بگیرد که این افراد را شبهه روشنفکر مینامیم و بزرگترین لطمه و صدمه را این افراد به بدنه ی جامعه و روشنفکران وارد میکنند.بنابراین نمیتوان گفت شخصی روشنفکر است ولی مثلا میگوید که حق مردان از ن بیشتر است.یا میگوید انسانها تا زمانی که به بلوغ نرسیده اند کامل نشده اند.پس اگر مشاهده کردید که شخصی پشت تریبونی است و درباره مردان مریخی و ن ونوسی سخن میگوید میتوانید با خیال آسوده کانال را عوض کنید.نگران نباشید شما چیزی را از دست نداده اید.شما تنها با یک شبهه روشنفکر مواجه شدید که در اختیار طبقه ی حاکم است.

4-شخص روشنفکر به هیچ وجه دچار ایدئولوژی نیست. ایدئولوژی یعنی اینکه یک فرد دارای بخش های تاریکی در ذهن خود است که آنها را گه گاه پنهان نیز میکند و حاضر نیست که آنها مورد بررسی قرار گیرند.در یک جمله یعنی شخص دارای مجموعه ای از افکار است که قسمت های بدی(نچندان خوب) نیز دارد و حاضر به کالبد شکافی این قسمت نیست زیرا آنها را مقدس میداند.مقدس برای روشنفکر بی معنی است و تنها چیزی که برای او مقدس است این است که هیچ چیز مقدس نیست و همه چیز قابل نقد است.امر تقدس زدایی موضوعی حل و فصل شده در ذهن روشنفکر است اما فرد ایدئولوژی خواه حاضر به تن دادن به این امر نیست ومتاسفانه از آنجایی که تعصب به صورت تک بعدی عمل نمیکند چرا که ذهن پذیرفته که میتواند قسمتی از اعتقادات را برای خودش داشته باشد که کسی اجازه مخدوش کردن و زیر سوال بردن آن را ندارد به ابعاد دیگر از جمله هنر،معماری،ادبیات،دین و .رسوخ میکند و فرد با انبوهی از تعصبات ذهن خود را پر میکند فلذا است که روشنفکر و ایدئولوژی خواه دو لغت متضاد هم اند.

5-ذهن نقاد : ذهن شخص روشنفکر و منتقد از سه مرحله عبور میکند

اول:اشاره مستقیم به واقعیت

این شخص باید دارای علم باشد تا بتواند برداشت و دریافت علمی،عقلی،منطقی از واقعیات داشته باشد و در هنگام بررسی مشکل ابتدا به طور مستقیم به واقعه اشاره کند.

دوم: این فرد باید احساس خود از واقعه را بروز دهد.

سوم:فرد نقاد در آخر نیز ممکن است پیشنهادی برای حل مشکل یا مسئله ارائه دهد که این کار بسیار سخت و دشوار است زیرا باید دارای دید کامل و جامع و شناخت کافی بر نقاط قوت و ضعف نظریه پیش رو داشته باشد.البته که وما نقد تنها در جامعه شناسی یا روانشناسی یا ت و.نیست که اهمیت دارد بلکه در تمامی مراحل زندگی نقش پر رنگی را ایفا میکند حتی روابط شویی.به طور مثال:

اول:اشاره مستقیم به واقعیت : عزیزم دیشب توی مهمونی خیلی کم به من توجه کردی و زمان کمی رو با من گذروندی

دوم:احساس خود در واقعه: این کار تو حس بدی رو به من انتقال داد

سوم:پیشنهاد : اگه امکان داره از سری های بعد زمان بیشتری رو با من تو مهمونی ها بگذرون.

 

سخن پایانی: پس درمجموع در تعریف شخص روشنفکر میتوانیم به این سنتز اتکا کنیم که این شخص با دغدغه های انسانی،اجتماعی،ارزشی،فرهنگی و ی روبروست که با توجه به اینکه علم را میشناسد به این دلیل که دارای عقل است و آن هم در حوزه ی انسانی، و نظام باورها و اعتقادات و فلسفه او هم مبتنی بر این عقل و علم و واقعیت و احساس و هیجان و اخلاق است به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی میپردازد.

 

میلاد محمدی/آذر97

 

 

 

 


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


بازار داغ روشنفکری این روزها سیر اکیدا صعودی را در کشورمان طی میکند و نسل جوانی که دچار تضادهای هنجاری و دوپهلو اندیشی ویرانگر شده اند،قهوه خوردن در کافه و پک زدن به سیگار را در چهارچوب روشنفکری قرار داده اند کما اینکه اندکی از جملات نیچه را نیز سپر خود کرده اند و با فازهای مختلف پوچی زندگی،لباس آریستوکراسی رنج را برتن دارند.پولدار بودن با روشنفکر بودن رابطه ی مستقیم پیدا کرده و هرچه شخص پولدارتر باشد او را خوشبخت تر و روشنفکرتر می پندارند.رابطه های سطحی رایج شده وکات کردن این روابط با کوچکترین تلنگری را،روشنفکر بودن و عبور از مشکل میدانند.وبسیاری از این قبیل افکار و رفتار مرسوم این روزه ی این کشور که در شکل و فرم روشنفکری گنجانده شده و با دفاعیات و توجیهات و توضیحات بی سر و ته و عجیب و غریب نیز آن ها را مزین نموده اند.

ادامه مطلب


در ادامه و راستای معرفی کتاب به معرفی فیلم های شناخته شده و خوب دنیای سینما نیز می پردازیم و قصد داریم که به صورت پیوسته هر چند مدت گلچینی از 5فیلم خارجی و 5 ایرانی را که دارای محتوا و فرم و شکل خوبی هستند در ژانرهای مختلف  معرفی کنیم.

فیلم های خارجی:

1-argo 2012 :همچنان که انقلاب اسلامی سال 57 ایران به نقطه اوج خود می رسد، یک مامور متخصص سی آی ای ( بن افلک ) برای آزادی شش امریکایی که در خانه سفیر کانادا در ایران پناه گرفته اند یک نقشه پر مخاطره را طرح ریزی می کند…


2-capernaum 2018 :کفرناحوم» درباره یک پسربچه‌ ۱۲ ساله لبنانی به نام زین (با بازی Zain Al Rafeea) است که به دلیل سختی‌های زیادی که در زندگی کشیده، در دادگاه از والدینش به جرم به دنیا آوردنش شکایت می کند و…


3-champions 2018 :یک مربی بسکتبال به کارهای اجتماعی محکوم میشود و مجبور به کار با تیمی از بازیکنان مبتلا به اختلالات ذهنی میشود و …(دقت کنید که فیلم محصول کشور اسپانیا است به کارگردانی Javier Fesser که اشتباها فیلم دیگری را دانلود نکنید چون به این اسم فیلم های مشابه وجود دارند.)


4-instant family 2018 :یک زوج، زمانیکه سه بچه را به فرزندخواندگی می‌گیرند، کوله باری از مشکلات برایشان سرازیر می‌شود…


5-green book 2018 :یک نگهبان ایتالیایی به نام تونی، راننده‎ی یک پیانیست آفریقایی به نام دن شرلی می‌شود تا او را در یک تور موسیقی در دهه شصت میلادی همراهی کند و…


فیلم ایرانی :

1-کاغذ بی خط/ناصر تقوایی :جهانگیر و همسرش رویا با دو فرزند خود سال هاست زندگی آرامی دارند، اما رویا برای بوجود آوردن فضایی متفاوت و جدید در زندگی خانوادگی مشغول رویاپردازی می شود و قصه های مختلفی را سرهم می کند و…


2-شب یلدا/کیومرث پور احمد : حامد (محمدرضا فروتن) علی‌رغم علاقه بسیار به همسرش مهناز (الهام چرخنده) و فرزندش نازی، آن‌ها را پس از ده سال زندگی مشترک به خارج از کشور می‌فرستد. بهانه مهناز برای سفر، آزادی بیشتر است، اما پس از خروج از کشور، رفتارهای مشکوکی از او سر می‌زند…


3-هامون/داریوش مهرجویی :حمید هامون که با همسرش مهشید، دائم کش مکش دارند زندگی کابوس گونه ی‌ خود را مرور می کند. او که مشغول نوشتن رساله اش درباره ی‌ عشق و ایمان است در پی دوست قدیمی و مرادش علی عابدینی می گردد. خانه و کاشانه را ترک می کند و دست به اعمال دیوانه واری می زند. او در حالتی پریشان، در پی شکایت هایش، خود را به امواج دریا می سپارد و…


4-طعم گیلاس/عباس کیارستمی :آقای بدیعی (با بازی همایون ارشادی) مردی میانسال است که قصد خودکشی دارد و قبرش را در کنار درختی کنده است. او سوار بر اتومبیل خود شهر را زیر پا می گذارد تا کسی را برای خاک ریختن روی گور خود پس از خودکشی پیدا کند. قرار است او امشب چندین قرص خواب بخورد و در چاله ای که قبلاً کنده دراز بکشد و فرد دیگری که حالا در پی پیدا کردن اوست، فردا صبح روی جنازه اش خاک بریزد. بدیعی ابتدا یک سرباز و سپس یک طلبه افغانی را سوار می کند، اما آنها تمایلی به انجام این کار نشان نمی دهند. سرانجام پیرمردی به نام باقری که در موزه حیات وحش کار می کند و خودش هم یکبار به فکر خودکشی افتاده است و با خوردن توت از این کار پشیمان شده، می پذیرد که طبق قرار کار را انجام دهد…


5-باد ما را خواهد برد/عباس کیارستمی : شهزاد، کیوان، علی و جهان که اعضای یک گروه فیلمسازی هستند برای ساخت فیلمی با موضوع مراسم سوگواری محلی از تهران به روستاهای کردنشین سیاه‌دره و شاهپورآباد در بخش دینور، دهستان حر در کرمانشاه می‌روند و در انتظار مرگ پیرزنی در حال احتضار می مانند. آنها برای شخصی به نام خانم گودرزی کار می کنند. روستاییان تصور می‌کنند که آن‌ها برای یافتن گنج آمده‌اند و بهزاد، تنها عضو گروه که چهره اش دیده می شود نیز بدش نمی‌آید که مردم چنین تصوری داشته باشند. تنها چیزی که در او و دوستانش دیده می‌شود، حالتی از انتظار برای رخ‌دادن یک حادثه است. گاهی او از پشت بام‌ها، خود را به کنار خانهٔ پیرزنی می‌رساند که در آستانهٔ مرگ است و فرزندانش در آنجا جمع شده‌اند و اندوهگین و منتظرند و گاهی نیز برای صحبت کردن با تلفن همراه، ناچار است به گورستان روستا که روی قلهٔ تپهٔ مجاور قرار دارد برود. در آنجا، جوانی در حال حفر یک گودال است. سرانجام، در حالی که به نظر می‌رسد همراهان بهزاد از انتظار خسته‌شده و رفته‌اند، با ریزش گودال، جوان حفار زخمی می‌شود و پیرزن روستایی هم زنده می ماند، اما حالا بهزاد که یک مرد جوان شهری است، در این روستای دورافتاده به درک تازه‌ای از فلسفهٔ تولد و زندگی دست یافته است.



چندیست که موضوعی مهم که امروزه بسیاری از روابط را درگیر خود کرده و از مهم ترین عاملان مخرب روابط است، ذهنم را به خود مشغول کرده بود؛ این درگیری ذهنی من را به مطالعه درباره ی خیانت و در نتیجه نوشتن این مقاله واداشت. 

.

به نظرم در ابتدا باید درباره ی اینکه خیانت چه نیست؟” بدانیم، چرا که در جوامع مختلف به دلیل گوناگونی فرهنگ و مذهب از خیانت تعاریف مختلفی ارائه شده و بین توده رواج پیدا کرده است :

میدانیم که امروزه خیانت دایره ی گسترده تری نسبت به قبل دارد و تعریف خیانت تعریف واحدی نیست و از جامعه ای به جامعه دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. مثلا در فرهنگ هایی بسته و با ریشه مذهبی قوی که همه را نامحرم می داند و خیلی چیزها حرام و گناه هستند؛ شاهد دایره ی بزرگی از اعمال خیانت آمیز هستیم و بسیاری از اعمال در زمره خیانت قرار میگیرند. مثلا در جامعه ای ممکن است یک گفتگوی ساده و دوستانه ی دو همکار، خیانت تلقی شود؛ این در صورتی است که در جوامع پیشرفته روابط دوستانه ،کاری و اجتماعی از روابط عاطفی و عاشقانه مجزا هستند و هیچکدام مخل دیگری محسوب نمی‌شوند. همچنین خوب است بدانیم که در روابط نوپایی که تازه شروع شده و رابطه هنوز شکل کاملی به خود نگرفته است نمی توان توقع تعهد داشت؛ چرا که تعهد هنوز در این رابطه شکل نگرفته و طرفین هیچ بحث و صحبتی در راستای تعیین حد و مرزهای رابطه و تعهدات نداشته اند.

در ارتباطاتی نیز که افراد در ابتدا برای هم مشخص می‌کنند که قصد ازدواج ندارند؛ دقیقا به این معناست که افراد حاضر به داشتن تعهدات نسبت به یکدیگر و رابطه نیستند ، پس توقع تعهد در این روابط بی معناست چرا که فرد از روز اول به هر دلیلی مشخص کرده است که تمایلی به ایجاد تعهدات قرص و محکم در این رابطه ندارد.

.

بعد از این که متوجه شدیم هر چیزی در هر رابطه ای خیانت محسوب نمی‌شود؛ می توانیم تعریفی درباره ی اینکه خیانت چیست؟” بدهیم:

به طور خلاصه و کوتاه، خیانت را می توان اینگونه تعریف کرد که، خیانت یعنی یکی از طرفینِ  رابطه بدون رضایت ، آگاهی و م با طرف مقابل، تعهدی دو طرفه را از جانب خودش به صورت یک طرفه بشکند. این تعهد هر چیزی و در هر نوع رابطه ای می تواند باشد؛ حتی دایره ی این تعهدات در روابط می تواند بر اساس نیازها ، شرایط ، آگاهی ، م و مذاکره با یکدیگر، تغییر کند.

.

نگاهی به پدیده خیانت در گذشته و حال:

با خواندن تاریخ تمدن متوجه می شویم، درست از زمانی که مالکیت زمین و اراضی شروع میشود؛

اهمیت اقتصاد خانواده نیز بسیار بالا می‌رود.

مشخص بودن اینکه فرزندان زن متعلق به کیست؛ و دارایی های مرد پس از مرگش به چه کسانی تعلق دارد بسیار مهم بوده و دلیلی مضاعف برای تعهد ن بوده است. نتیجه اینکه در گذشته بیش‌ترین آسیب و تهدید خیانت به اقتصاده خانواده بوده است.

اما امروزه می دانیم که خیانت بسیار مخرب تر است چرا که به لحاظ روانی آسیب های بسیار جدی تری را وارد می کند؛ امروزه ما در روابط عاشقانه و ازدواج توقع بیش‌تری داریم؛ ما از طرف مقابل توقع داریم که بهترین دوست، بهترین معشوق و بهترین همراه ما باشد و در مقابل ما خود را همان فردی میبینیم که برای او بهترین همراه و دوست داشتنی ترین است؛ ما انتخاب شده ایم و غیرقابل ترک کردن هستیم؛ این تصورات زمانی که با خیانت مواجه می شویم تماماً ویران می شوند.تمام آنچه که ما از خودمان در درونمان ساختیم خراب و عزت نفس ما زخمی می شود و ممکن است خود را دوست نداشتنی ، ناکافی و حتی بد بدانیم؛ کسی که رها شده و فردی بهتر جایگزین او شده است؛ گویی که ما چیزی کم داشته ایم.

.

از عواملی که می‌تواند افراد را به سمت خیانت و روابط پنهانی سوق دهد؛می توان به نکات زیر اشاره کرد:

۱-در گذشته افراد برای اولین بار رابطه جنسی را در ازدواج تجربه می‌کردند و عشق موضوع اصلی ازدواج نبوده است.اما اکنون افراد با ازدواج تصمیم می گیرند که فقط با یک نفر رابطه داشته باشند و تقریبا عشق را در ازدواج جست و جو می‌کنند،به همین دلیل مواجه شدن با ناکامی در ازدواج، ممکن است افراد را برای یافتن عشق به خیانت یا روابط پنهانی سوق دهد.

۲-یکی دیگر از عوامل، انتقام است؛ فردی که در زندگی احساس می‌کند، جوانی و وقتش را هدر داده ولی در عوض طرف مقابل کار خوب ، سرمایه خوب ، زندگی بهتر، جذابیت و محبوبیت بدست آورده و تقریبا همه چیز در اختیارش است.فرد به دلیل احساس ناتوانی به جای طلاق، خیانت را انتخاب می‌کند و با این کار احساس می‌کند انتقامش را از فرد مقابل می‌گیرد.

۳-از عوامل دیگر می توان به مقابله به مثل” اشاره کرد، یعنی فردی که خیانت دیده است، به جای ترک کردن رابطه یا یافتن دلیل و به دنبال آن اصلاحِ شرایط؛ خیانت را انتخاب کرده و مقابله به مثل می کند.

۴-دلیل دیگری که می‌تواند افراد را به سمت خیانت سوق دهد، افرادی هستند که معمولا به عشق و دوست داشتن فرد مقابل مطمئن نیستند و چون در رابطه های پنهانی افراد میدانند به هم نمی‌رسند؛ برای آنها این اطمینان حاصل میشود که فردِ مقابل فارق از تمام مشکلاتی که این نوع رابطه ها دارند،آنها را واقعا به خاطر وجودشان دوست دارد و فرد به دلیل یک دوست داشتن واقعی است که در این رابطه مانده است.

۵-عامل دیگر می تواند سبک های دلبستگی ناایمن باشد،انواع سبک دلبستگی تقریبا در ۱۸ ماه اول زندگی نوزاد بر اساس روابط اولیه ای که با والد و محیط اطراف ایجاد می شود ؛ شکل می گیرد. دلبستگی انواع مختلفی دارد: ۱.دلبستگی ایمن - ۲.دلبستگی ناایمن {اجتنابی-دوسوگرا-اضطرابی} نوزادان به دلیل ناتوانی، بدون مراقب قادر به زندگی نیستند؛ این موضوع موجب میشود که در نوزاد دلبستگی شکل بگیرد و رفتارهای دلبستگی از خود بروز دهد. اگر از جانب مراقب به نیاز های عاطفی و جسمانی نوزاد پاسخ های درست و به موقع داده شود سبک دلبستگی ایمن در کودک شکل می‌گیرد و دنیا و انسان ها را قابل اعتماد میداند؛ اما اگر به نیازهای کودک درست و به موقع پاسخ داده نشود احساس امنیت در نوزاد جای خود را به احساس ناامنی می‌دهد و کودک به این نتیجه می‌رسد که دنیا و انسان ها غیر قابل اعتماد هستند. این الگوی ذهنی تا بزرگسالی در افراد می ماند و تمام روابط او را درگیر می‌کند. احتمال اینکه این افراد به دلیل ترس شدید از خیانت در انجام آن پیش دستی کنند وجود دارد و دلیل تراشی غلط آنها این است که اگر خیانت نکنی، خیانت میبینی! همچنین در سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی افراد خود را مستقل و خودکفا نشان می‌دهند و از برقراری ارتباط صمیمانه و نزدیک اجتناب می‌کنند؛ و همیشه زمانی را برای تنهایی و خلوت با خود احتیاج دارند،تا احساس امنیت و آرامش داشته باشند.در روابط پنهانی نیز چون افراد همیشه در دسترس یکدیگر نیستند، زمان های تنهایی زیادی برای اینگونه افراد قابل دسترس است؛ در نتیجه این موضوع نیز می تواند یکی از گرایشات به این نوع رابطه ها باشد چرا که افراد در این نوع رابطه ها  آرامش بیش‌تری احساس می کنند.

۶-گم کردن معنای زندگی و وجودی نیز می تواند یکی دیگر از عوامل شکل گیری روابط پنهانی باشد.مواجه شدن با یک غم بزرگ ، از دست دادن یکی از نزدیکان ، افسردگی ، شنیدن خبری بد از دکتر، و یا رویارویی با مرگ ؛ اینها می توانند افراد را به این فکر بیندازند که، آیا همه ی زندگی همین بوده است؟؟” و در ادامه نیز زندگی این چنین خواهد گذشت؟؟” چیزی که افراد را از این افکار نجات می دهد یک شور و هیجانی است که عشقی تازه و پنهانی به آنها می دهد ، رنگ و احساسی جدید که غبار بی معنایی را از زندگی آنها پاک می کند.

۷-یکی از عوامل مهم و شایع ازدواج زود هنگام” است، افرادی که در سنین پایین به خواست خود و یا به اجبار تن به ازدواج های زود هنگام می دهند. احتمال زیادی می‌رود که این افراد پس از گذشت چند سال با فکر به این موضوعات که جوانی نکرده اند ، عاشق نشده اند ، از زندگی چیزی نفهمیده اند چرا که تا به خودشان آمده اند ازدواج کرده اند، یا اینکه ممکن بود که شانس یافتن فردی بهتر را داشته باشند و . ؛خیانت کنند و به روابط موازی روی آورند.

۸-تنوع طلبی نیز می تواند یکی دیگر از عوامل گرایش افراد به خیانت باشد. تنوع طلبی موضوعی است که تمام ابعاد زندگی ما را دربر میگیرد، از تنوع خوراک و پوشاک گرفته تا انواع روابط و دوستان و حتی روابط جنسی. به طور کلی به جز در روابط عاطفی و ازدواج، تنوع طلبی موضوعی مطلقا منفی تلقی نمی شود. چیزی که ممکن است افراد را به سمت خیانت و روابط جنسی متنوع سوق دهد؛ در کنار خطراتی که این نوع روابط به همراه دارند، مانند بیماری های مقاربتی؛ می‌تواند به دلیل هیجانات ناشی از ترشح سطح بالای هورمون هایی مانند دوپامین در بدن باشد.

۹-گرایش به روابط خارج از ازدواج به دلیل یک نوع مد اجتماعی؛ در اقشاری از جامعه که در بین آنها ضد ارزش ها، ارزش می شوند و روابط خارج از ازدواج به نوعی جزئی از افتخارات افراد تلقی میشود و در میان آنها تعهد به نوعی عقب ماندگی است؛ خیانت به میزان چشم گیری دیده میشود.

۱۰-افرادی هستند که در جهت رفع نیازهای مالی و پیشرفت های اجتماعی وارد روابط پنهانی می شوند و در قبال سرویس های جنسی که می دهند ، پول و موقعیت دریافت می‌کنند. اساس و مبنای این روابط بر داد و ستد مالی و اجتماعی استوار است. در کشور هایی که کارگری جنسی به عنوان یک شغل به رسمیت شناخته نمی شود و ممنوعیت های سفت و سختی برای آن وجود دارد؛ ما بیشتر شاهد اینگونه روابط هستیم.

۱۱-امروزه عصر مدرن افکاری را به ما القا می‌کند، که باید به سمت خواسته هایمان برویم؛ و این فرهنگ به وجود آمده که افراد حق یک زندگی شاد به هر وسیله ای را دارند و شادی از همه چیز مهم تر است. در گذشته اگر آدم‌ها یک زندگی را به دلیل شاد نبودن ترک و یا ارتباط خارج از زندگی شویی را انتخاب می‌کردند، امروزه به دلیل اینکه می خواهند شادتر باشند این کار را می کنند.

.

حال نگاه جامعه مردسالار به خیانت را بررسی می‌کنیم:


در جوامع مردسالار به دلایل متعدد و مختلفی ، نگاه و تعریفی متفاوت نسبت به خیانت وجود دارد.


۱-یکی از پایه ای ترین مسائل همان بحث مالکیت زمین و اراضی و مشخص بودن فرزندان است که پیش تر گفته شد( مشخص بودن وراث)؛ و تعهد فقط برای ن بوده است و اینکه مردان از چه کسانی، چند فرزند می داشتند؛ مهم نبوده است.

۲-دلیل دیگر این نگاه متفاوت، تفاوتهای فیزیکی بدن ن است، که مستعد بارداری هستند؛ و روابط پنهانی و موازی برای آنها تبعات بسیار بیش‌تری را نسبت به مردان به همراه دارد.

۳-دلیل بعدی مذاهبی مانند هندوها هستند که برای روابط چند همسری، برای مردان مشروعیت و برای ن ممنوعیت های شدیدی قائل شده اند؛ این چنین که خیانت برای مردان بی معنی است ولی برای ن امری بسیار نابخشودنی و هولناک است.

۴-در جوامع مردسالار به دلیل اینکه به ن نگاهی جنسی دارند و آنان را کالا می بینند. ن را تنها موجوداتی جنسی و مردان را نیز تشنه ی این جنسیت، می دانند. در روابط پنهانی، ن را شکارچیان مردانی می دانند که زندگی و همسر خوبی ندارند و موجوداتی بی اختیار هستند، که فریب خورده ی ن هستند. و البته نی هم که به آنها خیانت شده است، باز هم خودشان مقصرند چرا که این ن سرویس دهنده های جنسی خوبی نبوده و در وظایف همسری کوتاهی کرده اند؛ یعنی خود را مانند عروسک زیبا نکرده و در بستر رفتاری شبیه به استارها و در زندگی رفتاری مانند یک قدیسه نداشته اند! به همین دلیل تمام مسئولیت ها از دوش مردان برداشته می شود و ن مقصر جلوه داده می شوند؛ نی که در روابط پنهانی هستند، شوهر و نی که به آنها خیانت شده نی بی دست و پا و سرد مزاج، تلقی می شوند. در مقابل مردان در این میان موجوداتی مفلوک هستند که عنان و اختیار از کفشان رفته است!


تمام این دلایل و تبعیض ها باعث به وجود آمدن نگاه ، تعاریف و قضاوتهای متفاوت و حتی غلط نسبت به خیانت و روابط پنهانی شده است.

خیانت برای مردان عادی تلقی شده و در بسیاری موارد مقصر نیستند و یا حتی کاری که کرده اند اصلا خیانت تلقی نمی‌شود و خود را محق می دانند. در مقابل خیانت برای ن امری است غیر قابل بخشش که در بسیاری از موارد ممکن است کشته شوند و جانشان را از دست بدهند. 

امـــّا باید این را بدانیم که اگر کاری غیر اخلاقی و به دور از انسانیت است برای هر دو جنس زن و مرد به یک میزان چنین است.

پایان 

نویسنده: آیدا فیروزی فرد


تفکر فمینیسم بر مبنای برابری میان زن و مرد شکل گرفته است.یعنی مردان و ن، بدون توجه به جنسیت، باید از حقوق و موقعیت های برابری برخوردار باشند.
در عصر مدرن تفاوت‌های فیزیولوژیک میان جنس نر و ماده‌ ی انسان را نمی توان مبنایی برای رهبری و برتری یک جنس از دیگری قرار داد.
فمینیسم هیچ ارتباطی به زن سالاری و برتری ن نسبت به مردان ندارد و مختص به کشور خاصی نیست ،بلکه فمینیسم می کوشد تا به برابری جنسیت برسد و تبعیض های آزار دهنده میان انسان ها را از بین ببرد. چرا که همه ی ما فارغ از جنسیت، انسانیم و حق زندگی و انتخاب آگاهانه و آزادانه که مبنی بر انسانیت و اخلاقیات هستند را داریم.

باید به این نکته توجه دشت که مردان نیز می‌ توانند فمینیست باشند و در جهت از بین بردن و ریشه کن کردن تبعیض‌ های هویت جنسی (جنسیت) و حتی افراد با گرایش جنسی متفاوت بکوشند.
فمینیست بودن مردان نه تنها به نفع جامعه ن بلکه به نفع خود مردان نیز هست؛به گفته ی نویسنده معروف تونی پورتر، جامعه مردسالار فقط ن را محدود نمی‌کند؛ بلکه مردان را نیز در چهارچوب های غیر انسانی، که مرد بودن را تعریف می کنند نیز،گیر انداخته است:
جامعه مردسالار احساسات و اجازه بروز آنها را از مردان می گیرد و در عوض خشن ،قوی و نترس بودن را جزء جدایی ناپذیر مرد بودن می داند.مسئولیت و اداره ی کارهای مهم و بزرگ جامعه را به مردان اختصاص می دهد و ن را صرفا موجوداتى براى زایش یا عروسک هایى جهت زیبا و بى نقص بودن یا تحت سلطه بودن تلقى مى کند؛ رهبری و پیشرو بودن مختص مردان است و اینگونه به جامعه القا می شود که ن صرفا پیرو و زیردست هستند. ن را اشیا و جز دارایی مردان،به خصوص در بحث موضوع جنسی، می داند.
جملات مذکور تعاریفی هستند که مرد بودن را تعریف و تبیین می کنند؛ و دقیقا فرآیند جامعه پذیری مردان بر اساس همین تعریف رخ می دهد. در نتیجه جامعه مردسالار انسانیت مردان را در قفسی به نام مردانگی،می کشد!
باید همیشه یاد آور این نکات بود که مردان حق دارند گریه کنند و احساساتشان را بروز دهند. گاهی خسته شوند و نیرویی برای مقابله با مشکلات نداشته باشند و حتی برای حل مسائل و مشکلات کمک بخواهند. بار مدیریت مالی خانه تنها بر دوش مردان نیست و ن تنها وظیفه ی خانه داری و بزرگ کردن فرزندان را ندارند ، بلکه ن و مردان درکنار هم شانه به شانه می توانند در تمامی امور زندگی و جامعه مشترکا تلاش و هم کاری کنند.

شاید برای مردان تبعیض های آزار دهنده ی میان زن و مرد دور از ذهن باشند و یا پیش خود بگویند که ن بیش از حد سخت می گیرند، اما این تصوری غلط است؛ در زیر بعضی از نکاتی که نشان دهنده تبعیض های جنسیتی هستند ذکر شده تا غلط بودن این تصور را یاد آور شود:

۱.تعیین نقش ها بر اساس جنسیت؛
در اوایل تاریخ بشریت در عصر شکار و بعد از آن، یعنی عصر کشاورزی، زن به دلیل باروری های مکرر ، قاعدگی و معمولا قدرت بدنی کمتر در خانه می ماند و از کودکانش نگهداری و به کارهای خانه رسیدگی می کرد؛ و اما مرد به دلیل قدرت بدنی بیشتر، نقش حفاظت و امرار معاش خانواده را بر عهده داشت. در طول تاریخ بشریت معمولا نقش ها بر اساس جنسیت تعیین می شدند؛ شاید این موضوع لازمه ی آن دوران بوده است؛ چرا که تضمین بقای نسل بشریت بود.حتی تکامل به گونه ای عمل کرده است که هورمون هایی که در بدن انسان ترشح می شوند این نقش ها را پررنگ تر کنند، مثلا ترشح هورمون پرولاکتین که موجب تولید شیر در بدن ن می شود، هنگام زایمان افزایش می یابد؛ تاثیر روانی این هورمون به این صورت است که حس پرستاری ، حمایتگر و مراقب بودن را در فرد افزایش می دهد. یا هورمون تستوسترون که به میزان زیادی در بدن مردان ترشح می شود باعث می شود که عضلاتی قویتر داشته باشند؛ اما هیچکدام از این مسائل دلیلی بر این نیست که یک مرد نمی تواند از فرزندانش مراقبت کند و یا اینکه زنی نمی تواند بدنی قوی و عضلانی داشته باشد، در عصر مدرن دیگر هیچ نقشی وابسته به جنسیت نیست و تنها کاری که مردان نمی توانند انجام دهند زایمان و شیر دادن کودک است!

۲.فرصت و ارتقای شغلی یک زن و مرد با شرایط و کیفیت کار یکسان؛برابر نیست و اغلب مدیران و رئسا ،مردان هستند.
موضوع مهمی که باید بدانیم این است که در عصر کشاورزی نیرو و قدرت بدنی که عمدتا در مردان بود موجب برتری و رهبری جنس مرد می شد اما در عصر امروز این خلاقیت ،هوش و نوآوری است که موجب موقعیت بهتر و رهبری می شود که البته همه ما می دانیم که این ویژگی ها به هورمون خاصی در بدن مربوط نمی شود؛ و یک مرد می تواند به اندازه ی یک زن خلاق ،باهوش و نوآور باشد.نداشتن امنیت در محیط کار یکی دیگر از موضوعات آزار دهنده است، که تفکر مردسالار با موضوعیت کالاانگاری ن به خودش اجازه ی سوء استفاده های جنسی از ن در محیط های کاری را می دهد که نهایتا با مقاومت ن به بیکاری آنان منجر می شود.

۳. ن صاحب اختیار بدن خود نیستند و توانایی تصمیم گیری برای بدن خود را ندارند؛
به عنوان نمونه ن به تنهایی نمی توانند برای مادر شدن یا نشدن تصمیم بگیرند و همواره عوامل خارجی مردسالار بر انتخاب یا عدم انتخاب او برای مادر شدن تاثیر زیادی دارد؛ در صورتی که ن ماشین هایی برای تداوم نسل بشر نیستند بلکه انسان هایی با قابلیت زایش هستند که می توانند انتخابی آزادانه داشته باشند. در جوامع مردسالار سنتی اگر زنی انتخاب و نیازش ارتباط جنسی باشد باید قبل از آن حتما ازدواج و مادر شدن را انتخاب کند و نمی تواند این سه گزینه و تصمیم را از هم تمییز دهد و به دنبال همین سنت های مردسالار باید منتظر بنشیند تا منتخب یک مرد با تفکر پوچ مردسالار بشود چرا که جامعه مردسالار به او یاد داده است که باید انتخاب شود، نه اینکه انتخاب کند.

۴.نابرابری های حقوقی و قانونی و شهروند درجه دو محسوب شدن.
جامعه مردسالار موجودیت یک زن را به طور مستقل به خود زن اختصاص نمی دهد و همواره بسیاری از امور شخصی زندگی او به اجازه ی قیم او وابسته است که می تواند پدر، شوهر ،برادر و. باشد؛ یعنی حتما باید یک مرد باشد!
سهم الارث نابرابر دختران و پسران در اکثر جوامعی که مسلمان هستند.
کشورهایی که ن را از تحصیل و یا ورود به یک سری اماکن خاص محروم می کنند.
دخترانی که بدون رضایت تن به ازدواج های زود هنگام و زیر سن قانونی می دهند، یا دخترانی که به دلیل بالا رفتن سن و فشار از سوی جامعه و حرف مردم ازدواج می کنند،در صورتی که ازدواج یک انتخاب آگاهانه و آزادانه است نه هدف زندگی؛ می توان هیچ وقت ازدواج نکرد و احساس خوشبختی کرد؛و البته این موضوع مختص مردان نیست و ن هم می توانند به انتخاب خودشان هیچوقت ازدواج نکنند و هرگز ترشیده ، پیردختر و یا کسی که منتخب هیچ مردی نبوده اطلاق نشوند و ازدواج نکنند صرفا به این دلیل که انتخاب آنها نبوده است.

۵.آزار های جنسی و غیر جنسی خیابانی و در نهایت متهم شدن ن به ظاهر نامناسب یکی دیگر از بدترین تبعیضات جنسی جامعه مردسالار است ،وضعیت ظاهری ن هر چه که باشد هیچگاه صدور اجازه برای آزار جنسی و دست درازی نیست.ن مسئول رفتارهای بد مردان نیستند و این مسئولیت مردان است که رفتارهای بدشان را اصلاح کنند.
حتی الفاظ توهین آمیزی که مردان در مشاجرات به هم می گویند، باز هم مرتبط به ن یا اندام های آنها است!

۶.تربیت در خانواده و جامعه؛
هنوز هم هستند خانواده هایی که از به دنیا آمدن نوزاد دختر ناخرسند می شوند و حتی مادر را به دلیل دخترزا بودن ملامت می کنند و در تربیت، پسرانی با تفکر مردسالار و دخترانی ضعیف بار می آورند و این دور باطل همچنان ادامه دارد.
تربیت دختران و پسران بر اساس تفاوت های فیزیولوژیک آنها انجام می شود و در نهایت قیاس این تفاوت ها بر اساس ارزش گذاری بر یک سری از ویژگی های آنها، موجب تصور غلط برتری و رهبری یک جنس بر دیگری می شود.
بازداشتن دختران از کارهایی که به آن علاقه دارند و اجبار آنها به کارهایی که دوست ندارند، با این منطق که چون او دختر است!!!!

با توجه به واقعیات ذکر شده و تفکر و تعمق بر آنها اگر انسانیت و اخلاق را ملاک قرار دهیم متوجه می شویم که فمینیست بودن مردان کمکی است برای بازیابی حقوق انسانی ن و این موضوع نه تنها به ن بلکه به انسانیت، آزادگی و صلح کمک میکند.
نتیجه ادامه مردسالاری چیزی جز مرگ انسانیت نیست؛ و باید توجه داشت که منفعل بودن در این مسیر راه به جایی نمی برد. ما انسان ها خودمان با دست خودمان قوانین ،تفکرات و فرهنگ غلط را ساخته ایم و حالا خودمان باید برای تغییر آن تلاش کنیم.

آیدا فیروزی فرد


عید نوروز یک رویداد کاملا علمی،نجومی و سکولار(گیتی گرا و غیر مذهبی) است.حرکت تناوبی زمین برای ما یاد آور زمان است و خبر از تغییر زمان می دهد.از دیرباز انسان ها برای گذران زندگی خود از حیث انجام امور کشاورزی،تامین طعام،موقعیت جغرافیایی،محل ست و.سعی در شناخت موقعیت جغرافیایی خویش و زمان کرده اند و به مرور زمان به دلایل ی و اقتصادی تلاش برای ساخت تقویمی کم عیب جهت تامین این نیازها صورت گرفته است.



عمر خیام که اکثر ما آن را با اشعار و رباعیات اش می شناسیم ولی باید وی را ابتدا یک ریاضی دان برجسته دانست با تلاش فراوان در رصدخانه ی اصفهان موفق به ساخت تقویم خورشیدی ایرانی(که بی شک از دقیق ترین تقویم های جهان از شروع پیدایش تقویم تا به امروز است) شد و آن را به سلطان جلال الدین ملک شاه تقدیم کرد که به همین دلیل امروزه آن را تقویم جلالی می خوانیم.دلیل منحصر به فردی و برتری تقویم ایرانی به تقویم مسیحی را می توان این طور شرح داد که،نخست باید بدانیم که لحظه ی ورود به سال جدید در تقویم مسیحی از ساعت 12 شب به بعد است و مثلا در شب31 دسامبر در هر کشوری که ساعت از 12 شب رد می شود آ نها وارد سال جدید می شوند.به طور دقیق تر می شود این طور گفت که زمان تحویل سال نو در شهرهای مختلف،تفاوت دارد و شرقی ترین نقاط سال نو را زودتر از غربی ترین نقاط می بینند.در حالی که سال نو یک واقعه ی جهانی است و نه یک واقعه ی محلی و در تقویم ایرانی سال نو را با تخمین دقیق ثانیه نیز می شود محاسبه کرد.و نکته ی دوم این که باید کار خیام در محاسبه ی دقیق سال کبیسه در نظر گرفت.تقویم خیام که البته بعد از او دسخوش تغییراتی نیز شد هر 84000 سال نیاز دارد تا مورد اصلاح قرار گیرد و باید 1 روز کامل به آن اضافه کرد تا با وقایع طبیعی منطبق شود در صورتی که این عدد در تقویم مسیحی3300 سال است و بعد از این مدت باید تقویم مجددا اصلاح شود.

البته تقویم هایی مشابه تقویم ایرانی نیز در جهان وجود دارند مثل تقویم تمدن مایان ها ولی در این مورد نیز در تقویم مایان ها تحویل سال در اول بهار اتفاق می افتد اما در تقویم ایرانی نقطه ی اعتدال بهاری لحظه ی سال را تعیین می کند.

چقدر دل نشین است که امروزه ما این محاسبات دقیق خیام را افتخار ایرانی ها بدانیم و آن را زمره ی دستاوردهای علمی خود بشمریم به جای این که بگوییم که فیزیک کوانتومی از دل اشعار مولانا گرفته شده است و قبلا مولانا به آن اشاره کرده است،که این کار تنها باعث ریش خند و به سخره گرفتن ما توسط جامعه ی علمی دنیا می شود. سالی پر از آگاهی با پیروزی خرد بر ناخردی را برای همه آرزومندم.


میلاد محمدی/نوروز1398


لیستی از کتاب ها و فیلم هایی که میتواند در جهت رشد فکری یاری رسان ما باشند را تهیه کرده ام که از این پس قصد دارم هر چند ماه،بخشی از آنها را به اشتراک بگذارم که شاید بتوانم سهمی کوچک در جهت فرهنگ سازی و آگاهی عمومی ایفا کنم.ترتیب چینش کتابها یا فیلم ها دلیل بر مقدم یا موخر بودن و مهم تر بودن یک کتاب یا فیلم نیست و هر شخص میتواند با توجه به سلیقه و حوزه ی مورد علاقه اش از طریق توضیحات مختصری که در خصوص هر مورد ذکر کرده ام،کتاب یا فیلم دلخواهش را گزینش کند.
کتاب ها:
۱-تضاد های درونی ما/کارن هورنای:این کتاب به نظریه ی کارن هورنای در خصوص چگونگی شکل گیری شخصیت انسان در کودک می پردازد.در این کتاب کودکان در قبال رفتار والدین و محیط اطراف خود سه واکنش مختلف انجام میدهند که به تیپ مهرطلب،قدرت طلب و عزلت طلب معروف است.با این کتاب میتوانیم پی ببریم که جزو کدام دسته هستیم(شخصیت سالم جزو هیچ دسته ای نیست) و پی ببریم که اکثر مردم ایران جزو  کدام  تیپ هستند و چرا این گونه اند.در جهت تکمیل و بهتر شدن کتاب ،سمینار تیپ های شخصیت دکتر فرهنگ هلاکویی را نیز معرفی میکنم که در همین راستا است.
۲- تئوری انتخاب/ویلیام گلاسر:
این کتاب به مهمترین ویژگی انسان،یعنی انتخاب می پردازد و توضیح میدهد که انسان چگونه با کنار آمدن و پاسخ دادن به انتخاب های خود می تواند خوشبختی و آسودگی را تجربه کند.
۳-ازدواج بدون شکست/ویلیام گلاسر:
این کتاب با توجه به نظریه ی انتخاب نشان میدهد که چگونه میتوان یک ازدواج را بدون هراس از طلاق(هم عاطفی و هم جسمانی) تجربه کرد.دلیل های خیانت در رابطه در این کتاب ذکر شده اند و سپس به راهکار های جلوگیری از آن پرداخت شده است.
۴-پندار خدا/ریچارد داوکینز:
این کتاب که توسط زیست شناس بزرگ دنیا داوکینز نوشته شده تلنگری به باورهای مذهبی و طرحواره های شکل گرفته در ذهنمان از زمان کودکی میزند و در آن میتوان دنیا را از بعد و زاویه ای متفاوت تر از آموزه هایی که تا کنون از خانواده و مدرسه و رسانه های کشور خودمان به ما القا شده است ببینیم.این کتاب در ایران مجوز ندارد و برای تهیه ی آن باید به دست فروش های میدان انقلاب رجوع کنید.
۵-زبان بدن/آلن پیز:
این کتاب  به معنی حرکات بدن انسان از قبیل طریقه ی ایستادن،چگونگی تکان دادن دست ها،طریقه ی سر تکان دادن و.می پردازد و توضیح میدهد که هر کدام بدون اینکه انسان به آن آگاه باشد چه معنایی میدهد(ممکن است آگانه نیز باشد).در واقع این کتاب به نحوی به ذهن خوانی فرد مخاطبتان کمک میکند.البته این نکته نیز باید عرض کنم که  حد و حدود و شدت و حدت این حرکات و معنی داشتن یا نداشتنشان در میان پژوهشگران  مورد اختلاف است ولی کماکان آگاهی به داده های این کتاب   تاثیر گذاری ما در گفتگوهایمان و زندگی روزمره مان را به  خوبی تقویت می بخشد.
۶-مغلطه/جمی وایت:
مغالطات در دنیای امروزه پا را فراتر از آیین های گذشتگان گذاشته و دیگر تنها در بحث های فلسفی و مذهبی نیست که از  این مغالطات استفاده می شود بلکه در تبلیغات تلوزیونی،تبلیغات برای گرفتن رأی مردم،برای فروش یک محصول و بسیاری از امور استفاده می شود و این کتاب با روشن کردن چراغ آگاهی به این مغالطات از فریب خوردن و بازی دادن عقلمان جلوگیری میکند.
۷-انسان در جستجوی معنی/ویکتور فرانکل:
چرا یک شخصی که در جنگ جهانی دوم اسیر آلمانی ها شده است و شبانه روز به کار اجباری تن میدهد و هیچ لباسی برای پوشیدن و غذایی برای خوردن ندارد و وضع روانی اش نیز رو به وخامت میرود،خودکشی نمی کند؟آیا با خاطر گناه دانستن خودکشی از جانب خداست؟
اگر شخصی مذهبی نباشد چه؟آیا زندگی بدون خالق می تواند معنایی داشته باشد؟ فرانکل در این کتاب سعی میکند که توضیح دهد معنای زندگی برای افراد از سمت خودشان تعیین می شود و خود فرد به یک چیز معنا میدهد.اما اگر انسان معنای اشتباهی را انتخاب کند آنوقت چگونه با عواقب آن کنار میاید؟
۸-روانشناسی عزت نفس/ناتانیل براندن:
موضوع کتاب عزت نفس است و با اعتماد به نفس متفاوت است.در این کتاب میتوانید با اموزش هایی صحیح قدرت عزت نفس خود را تقویت بخشید و از بند بسیاری از کارهایی که به علت نداشتن عزت نفس نمیتوانستید انجام دهید به مقدار سعی و تلاش خودتان رها شوید.
۹-مخلوقات یک روز/اروین د یالوم:
کتابی است دارای چهار داستان از چهار فرد مختلف که به آفیس دکتر یالوم مراجعه میکنند و یالوم نیز به روان کاوی آنها می پردازد.چالش های مطرح شده برای فردی که به آفیس آمده و حتی چالش هایی که برای فرد یالوم یا هر فرد روانکاوی ممکن است رخ دهد در این کتاب بسیار خواندنی است.
۱۰-میمون /دزموند موریس:
این کتاب بی نظیر به روند تکامل انسان از موجودی بدوی تا به امروز می پردازد.متاسفانه به دلیل دشمنی خاصی که این کشور با آگاهی دارد این کتاب غیر مجاز است و تنها از دست فروش های انقلاب قابل خریداری است.اگر نتوانستید کتاب را تهیه کنید میتوانید کتاب "سوسیوبیولوژی" نوشته ی "ادوارد ویلسون" را تهیه کنید که در کتاب فروشی ها موجود است و به روند تکاملی انسان می پردازد و با هزاران دلیل و مدرک موجود صحت  نظریه ی داروین را تایید کرده و گسترش میدهد و امر رد این نظریه را توسط توده ی نادان و مروج های پوپولیسم و افراد شبه علمی تقریبا غیر ممکن میکند.




میلاد محمدی/اسفند 97


پرده ی بکارت دلیل بر باکرگی و نداشتن واژنی است،این باوری است که آن را مدت مدیدی است که با خود به یدک میکشیم.دو باور در مورد پرده ی بکارت وجود دارد؛نخست اینکه این پرده سرتاسر ورودی واژن را پوشانده و در هنگام اولین دخول با پارگی این پرده فرد دچار خونریزی میشود.و دوم اینکه بعد از پارگی،دیگر پرده ای وجود ندارد چون با اولین واژنی از بین رفته است.اما سوال اینجاست که اگر این پرده کاملا واژن را می پوشاند پس خون قاعدگی از کجا میاید؟(حتی برخی به اشتباه میگویند اگر این گونه بود پس چطور فرد میتوانست ادرار کند؟ یعنی حتی آگاهی به اینکه ادرار از مجرای میی خارج میشود و ربطی به واژن ندارد وجود ندارد).
پرده در واقع یک تکه ی کشسانی در اطراف واژن است و به عنوان یک سد که در ورودی واژن قرار دارد عمل نمیکند.بکارت یک لبه ی بافتی در مدخل بیرونی واژن است.برای تجسم آن یک میله ی فی دایره ای شکل را متصور شوید که سرتاسر آن با پلاستیک پوشانده شده است و با اولین دخول این پلاستیک پاره می شود،که در واقع این تصور نادرست از بکارت است.و در مدل دوم که شکل صحیح آن است یک کش سر پارچه ای را متصور شوید که دور تا دور آن می تواند شکل های متنوعی مثل حاشیه ی ریشه دار،چند سوراخ،چند لوپ و غیره باشد( همان طور که اندام و قیافه افراد متفاوت است شکل پرده نیز در افراد مختلف متفاوت است) که توانایی کش آمدن و باز شدن را دارد.پرده ی بسیاری از خانم ها برای انگشتان یا آلت جنسی مردانه به اندازه ی کافی باز است و با تحریک شدن بزرگتر و مرطوب شده و آمادگی دخول را پیدا میکند و فرد می تواند بدون آسیب و درد و خونریزی رابطه ی جنسی را تجربه کند.اما در پاره ای از اوقات نیز ممکن است به دلیل آمادگی نداشتن جنس مونث یا عدم احتیاط از سوی جنس مذکر یا فرد فاعل یا تنگ بودن واژن در هنگام دخول قسمتی از پرده دچار پارگی شده و خونریزی را به همراه داشته باشد که این به معنی از بین رفتن پرده نیست بلکه تنها کمی شکل آن تغییر میکند واز آنجایی که شکلهای پرده در افراد مختلف است نمیتوان تشخیص داد که فرد رابطه ی جنسی داشته است یاخیر وحتی در بسیاری از موارد قسمت مخدوش شده نیز به مرور زمان و خود به خود مجدداترمیم میشود.
در تحقیقاتی که روی ۳۶زن آبستن صورت گرفت تنها در ۲مورد پزشک ها توانستند تشخیص دهند که فرد تجربه داشته و این در حالی است که سازمان و جامعه نروژ با همکاری سازمانهای همکار خود که روی این موضوع کار تحقیقاتی انجام داده اند متوجه شدند که۵۳درصد خانم ها در اولین رابطه ی جنسی خود دچار خونریزی نشده اند.پژوهشی برای اولین بار در سال۱۹۰۶ توسط یک پزشک نروژی به اسم ماری جنست رخ داد که در آن متوجه شد شکل پرده ی یک دختر جوان هیچ فرقی با یک کارگر جنسی ندارد و نمیتوان ارتباط جنسی شخصی را از روی پرده ی بکارت آن تشخیص داد.
بنابراین اکثر افراد بعد از داشتن اولین رابطه ی جنسی خونریزی ندارند و معایناتی که تحت عنوان باکرگی رخ میدهد در عمل کارکردی ندارد.آزمایش اجباری بکارت در قوانین بین المللی به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شده و بر اساس ماده ی۷کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و ی و نیز ماده ی ۱۶ کنوانسیون منع شکنجه که بسیاری از کشورها آن را امضا کرده اند عملی غیر انسانی،بی رحمانه و اهانت آمیز محسوب می شود.کماکان با توجه به این قوانین ما شاهد بنگاه های درآمد پولی هستیم که با استفاده از ناآگاهی مردم به اسم ترمیم بکارت در حال کاسبی خود هستند و کار آنها ترمیم پرده نیست بلکه تنها با تنگ کردن مجرا(جراحی پلاستیک های متنوع یا ویالهای خون یا پرده ی بکارت مصنوعی) موجب میشوند که فرد در رابطه ی جنسی اش دردی بیشتر به همراه خونریزی را تجربه کند.و این در حالی است که بسیاری از زندگی های مشترک در روز اول به دلیل خونی نشدن ملحفه ی تخت خواب از هم پاشیده و چه بسیارند قتل های ناموسی و توحش هایی که در قبال این ناآگاهی متحمل شده ایم.
چنانچه از منظر تاریخی نیز به این مسأله بنگریم داشتن بکارت و نداشتن رابطه ی جنسی پیش از ازدواج معیاری بدوی برای جلوگیری از انتقال بیماری های اندام تناسلی بوده که طی سالها از دوران باستان تا به امروز دچار دگرگونی های بسیاری شده و در فرهنگ کشورهای در حال توسعه هنوز به عنوان عرف و ارزش محسوب میشود.سنتی که تبدیل به معیاری همه جانبه برای ارزش گذاری زن در جوامع عقب مانده(توسعه نیافته) شده و با ساخت واژه هایی از قبیل عصمت،حیا یا پاکدامنی این فرهنگ های سنتی کنترل گر بدن ن شده اند و در راستای اشاعه ی ستم علیه ن و کنترل هر چه بیشتر بدن افراد و محدود کردن قدرت در جوامع انسانی است.در واقع پرده ی بکارت شکل مدرن شده ی ختنه است که برای کنترل میل جنسی ن در نظر گرفته شده است.چیزی که در جامعه ی امروز به عنوان بکارت(معنای عمومی آن در مفهوم نداشتن رابطه ی جنسی)میشناسیم یک ضد ارزش و تحمیل مردانه است که نیمی از جامعه را به سرکوب کشانده است تا بر روی لذت خود سرپوش بگذارند.بکارت ارزش نه نیست بلکه تحمیلی مردانه است.



میلاد محمدی/اسفند97


برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، ۳۵۰ فرانک سوییس می‌گیرم. در واقع اغراق است. اگر درآوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت دربارهٔ مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه جنسی! یازده دقیقه! دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد. به خاطر این یازده دقیقه است که در یک روز ۲۴ ساعته


(با این فرض که همه ی زن و شوهرها با هم عشق بازی میکنند ،که مزخرف است و دروغ) مردم ازدواج میکنن،خانواده تشکیل میدهند، گریه ی بچه ها را تحمل میکنند،مدام توضیخ میدهند که چرا دیر آمده اند خانه،به صدتا زن دیگر نگاه میکنند با این آرزو که با آنها چرخی دور دریاچه ژنو بزنند،برای خودشان لباسهای گران می خرند و برای زن هایشان لباس های گران تر،به ها پول میدهند که جبران کمبودشان را در زندگی شویی بکنند و نمیدانند این کمبود چیست. همین یازده دقیقه، صنعت عظیم لوازم آرایش، رژیم‌های غذایی، باشگاه‌های ورزشی و وگرافی را می‌گرداند؛ و وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، برخلاف تصور زن‌ها، اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند.از کار و پول و ورزش حرف میزنند.یک جای کار تمدن ما ایراد اساسی دارد!(قسمتی از کتاب)

چنانچه آثار پائولو کوئلیو را دنبال نکرده اید شاید جملات او را در صفحات شبکه های اجتماعی رویت کرده باشید( البته جملات مربوط به پائولو کوئلیو نه آنهایی که مردم ایران به وی نسبت داده اند).او به دلیل داشتن قلم روان و ساده و در عین حال ساخت و پرداخت جزییات رویدادها و انتخاب سوژه های مناسب مورد توجه نه تنها ایرانیان بلکه جامعه ی جهانی قرار گرفته است.کتاب <یازده دقیقه> وی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

یازده دقیقه داستان دختری نوجوان اهل برزیل است که همچون بسیاری از هم سن و سالان خود چشم انتظار مرد رویاهایش است تا سوار بر اسب سفید بیاید و او را از زندگی تکراری و خسته کننده و فقر نجات دهد اما به مرور زمان متوجه میشود که واقعیات با تصورات ذهنی او در تناقض اند.او بعد از آشنایی بیشتر با اندام خود و بحث خود یی (که در کتاب سانسور شده) از زندگی مذهبی خود و کلیسا فاصله میگیرد و به واسطه یک رابط به کشور سوییس به قصد کار در مدلینگ مهاجرت میکند اما چندی بعد دومرتبه با واقعیاتی متفاوت روبرو میشود و به سمت روسپی گری کشیده میشود و .

داستان حول چند محور اساسی نوشته شده:

1-جستجوی معنا

بلاتکلیفی و سرگردانی در جای جای داستان به چشم میخورد و دختر دایما به دنبال هدفی برای زندگی میگردد.او در ابتدا معنا را در پول وکسب تجربه و ماجراجویی می یابد و مدتی را به همین منوال گذران عمر میکند ولی در نهایت تغییر عقیده میدهد و معنا را در عشق واقعی که آن را وابسته به یک جسم نمیداند و حالت معنوی به آن میدهد می یابد و با ترک معشوقه خود میخواهد ثابت کند که عشق چیزی فراتر از این جسم است(جا دارد یادی کنیم از سورن کی یر کگارد که با معشوقه خود تصمیم به ترک یکدیگر گرفتند تا عشق را در اوج ترک گفته باشند و عشقشان ماندگار بماند که البته کگارد در اواخر عمر خود از این تصمیم خود سخت پشیمان بود!!)

2-سادیسم/مازوخیسم

از نگاه پائولو کوئلیو در داستان گویی رنج بردن و رنج دادن در عین وجود رنج برای انسان لذت نیز دارد و باعث بازشناسی خود واقعی هر شخص میشود.به این صورت که دختر با آگاهی به اینکه گفتن لغت-یواش تر- جنس مخالف را ترغیب به –تندتر- انجام دادن عمل میکند اما همچنان آن را بازگو میکند و از آن لذت میبرد.و در پایان از اینکه تا آن حد لذت برده و تا آن روز به این جنبه از شخصیت(شاید هم هویت)خود آگاهی نداشته حس بیگانگی نسبت به خود پیدا میکند.

3-زندگی اجتماعی

اگر نگاه نقادانه به داستان داشته باشیم میتوان از جنبه های مختلف از جمله جنبه روانشناختی/جامعه شناسی/تفکر و اندیشه در پس داستان/نثر و زبان/راوی داستان و. را مورد ارزیابی قرار داد.اما شاید هدف پائولو کوئلیو را بتوان طرح سوال هایی برای همه ی ما دانست که یکبار دیگر بازنگری عقاید کنیم و شرطی شدنمان در برابر اتفاقاتی که تنها با گوشه چشم به آن مینگریم را مجددا مورد بررسی قرار دهیم.از جمله اینکه:

آیا روسپی ها تهدیدی برای بنیان خانواده محسوب میشوند یا برای جامعه مدرن امروزی(منظور جوامع مدرن جهان است نه ایران) یا حتی جوامع دیگر از مومات اند؟

آیا شخصی که روسپی میشود را باید محصول جامعه ی فاسد و مردسالار و فقر فرهنگی و اقتصادی باید دانست یا حتی در شرایط ایده آل هم این شغل محبوب میماند؟

اگر انسانها به دنبال منبع و معنایی باشند و بعد از مدتی متوجه شوند که انتخاب درستی نداشته اند آن وقت چه میشود؟چطور میتوانند به انتخاب بعدی خود برای معنا اطمینان کنند؟

حرف اخر:این کتاب تنها یکبار با تیراژ10100(چه عدد عجیبی) با ترجمه کیومرث پارسای توسط انتشارات نی نگار مشهد به چاپ رسیده است(با سانسور) و هم اکنون تنها نسخه های افست ان قابل دسترس است.

میلاد محمدی/آبان97

 

 


کتاب شخصیت سالم از مجموعه کتاب های سبک های زندگی است که توسط دکتر محمدرضا سرگایی تالیف شده است و انتشارات قطره نیز ناشر آن است.در این کتاب به هفت سوال کلیدی در روان شناسی سلامت و بالیدگی پرداخته است که در نقد نیز سعی در بررسی کیفیت محتوا در دو فصل آن شده است.


با عرض سلام خدمت آقای دکتر سرگایی

ضمن عرض تشکر و قدردانی بابت مطالب بسیار مفید و آموزنده ی جناب عالی،به مدت تقریبا یکسال است که پیوسته مقالات و پست های کانال تلگرام شما را مطالعه میکنم.چندی قبل که در نمایشگاه کتاب بودم کتاب شخصیت سالم شما را خریداری و مطالعه کردم و به دلیل فاصله ی فکری زیاد مطالب کتاب با دیگر مقالات شما در زمینه ی دین و فمنیسم به خود جسارت نقد این مطالب را دادم.ممنون از اینکه راه را برای شنیده شدن حرف ها و نظرات دیگران باز گذاشتید.

در چند سطر آغازین فصل کیفیت دین داری در شخصیت سالم بیان شده که : فقدان دین داری برای بشر خلأیی ایجاد میکند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود.اگر از نگاه ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا به جریان نگاه کنیم ۳راه کاربردی برای معنا بخشیدن به زندگی در می یابیم:

1-نخست اینکه انسان می تواند از خود سوال کند که من برای چه زنده هستم؟در واقع انسان اگر چیزی را خلق کند زندگی اش معنا می یابد.شدت و میزان و کیفیت آن نیز می تواند متغیر باشد و بستگی به ژرفنا و دیدگاه و جهان بینی هر شخص با توجه به اینکه چقدر با علم و اخلاق آشنایی دارد تغییر کند. شاید حتی به قول کانت " من خواب می دیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است و چون بیدار شدم دیدم وظیفه است

2-انسان از خود سوال می کند که من برای چه کسی زنده هستم؟ در واقع انسان معنا را در شیوه ی تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن و یا از طرف دیگران مورد محبت و عشق قرار گرفتن می یابد.در کتاب "انسان در جستجوی معنی" شاهد روایت فرانکل از این جریان تاریخی هستیم که بسیاری از افراد اسیر به امید اینکه خانواده شان،دوستان شان و فامیل های شان منتظرش هستند و دوستش دارند مشقت و سختی را تحمل می کند اما بلافاصله بعد از اینکه این امید از برخی گرفته می شود حس اینکه دیگر شخصی در زندگی آن ها نیست فرد را از پا در می آورد و نشان می دهد که بار منفی روانی بسیار ویران کننده تر از سختی های جسمی است.

3-انسان از خود می پرسد که چرا نگرشی واقع بینانه و مثبت در برابر قوانین اجتناب ناپذیر طبیعت نداشته باشم؟در واقع انسان وقتی در سختی ها و مشکلات قرار می گیرد و زمانی که متوجه می شود که انسان موجودی فانی است و ممکن است در اثر سرطان یا تصادف یا جنگ وبمیرد به خود می گوید این اتفاقات غیر قابل اجتناب است و بهتر است که در انتخاب های خود در طرز برخورد با رنج نگرشی مثبت داشته باشم.به نقل از گوردون آلپورت "اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت" .

امروزه نیز در جوامع پیشرفته ما شاهد آمارهای مختلف و جالب از سوی موسسات و مراکز تحقیقاتی مختلفی مبنی بر نوع و کیفیت دین داری اقشار مختلفی مثل استادان دانشگاه،پزشک ها،مهندس ها،روان شناس ها،فلاسفه و.هستیم که این آمارها حاکی از این است تعداد افرادی که خود را بی دین می دانند نسبت به گذشته افزایش یافته کما اینکه  کیفیت زندگی آن ها عادی است و پایبند به اصول اخلاقی نیز هستند و به زندگی خود ادامه میدهند(آمار خودکشی ها نسبت به جهان سوم پایین تر است و دلیل خود کشی افراد نیز پوچ گرایی ناشی از بی دینی، خیلی کمتر از سایر جوامع است.) و در نهایت دچار آن خلأیی که در ابتدای فصل ذکر شده نیستند.

در قسمتی دیگر از همین فصل بیان شده که:دین داری برای شخصیت سالم ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست بلکه اسباب دغدغه و جستجوی دائمی است.

طبق نظر برتراند راسل دین از سه جزء تشکیل شده است:نظام دین،اصول اخلاقی دین و احکام دین.گویا بیشترین نزاع و درگیری در طول تاریخ بین علم و دین بر سر احکام دین است چرا که احکام بازگوکننده ی قوانینی است که نباید شکی در آن باشد و باید اجرا شوند ولی علم به دنبال به زیر سوال بردن همه چیز است.مشکل جایی بسط پیدا می کند که این سه جزء حالت زنجیر وار به یکدیگر وصل اند و به نحوی لاینفک محسوب می شوند،بنابراین موج سوالات و پاسخ های علم و فلسفه ناخواسته نظام و اصول اخلاقی بیان شده در دین نیز دربر می گیرد.شخصی که به دین خاصی معتقد است در پرسش های به وجود آمده درباره ی جهان پیرامون خود،جستجو را آغاز می کند و پاسخ هایی مناسب عقل و منطق می یابد اما در نهایت به نقطه ای از پرسش ها می رسد که نمی تواند پای عقل را در آن محدوده باز کند.در واقع ذهن او یک قسمت و هسته را برای خود تبدیل به فضای ایمن کرده که کسی یا سوالی یا چیزی حق دخول در آن و مخدوش کردن آن را ندارد چرا که آن منطقه را مقدس شمرده و از پرسش مبری می داند.حال آنکه ذهن فرد نقاد و روشنفکر(به مفهوم کانتی آن) تقدس زدایی شده است و مقدس برای او موضوعی حل و فصل شده است و هر چیزی می تواند مورد پرسش قرار گیرد.بنابراین هم شخص روشنفکر و هم دین دار دغدغه دارد و جستجوی دائمی می کند اما سایز چهارچوب هایی که  آنها برای دنیای خود رسم کرده اند و ریل بندی های ذهن آنان در در طبقه بندی موضوعات متفاوت است و جهان بینی آن ها نیز حد و مرزهای متفاوتی دارد بنابراین

در یافتن پاسخ به سوالات نیز قطعا به پاسخ های متفاوت خواهند رسید.

قست دوم:نقش جنسی در شخصیت سالم

در این فصل ذکر شده که "برابری زن و مرد" که دموکراسی غرب در پی آن است یک ایده ی بیماری زاست و جامعه باید به سمت بیوکراسی سوق کند و زن تسلیم شدن را که در طبیعت اوست قبول کند و مرد اقتدار را، تا اینکه تا سن حدود چهل سالگی ما به پاگردی می رسیم که مسیر رو به بالا ولی برعکس جهت قبلی را طی می کنیم.

موضوع اول که باید به آن توجه کنیم این است که دموکراسی غرب به دنبال "برابری زن و مرد" نیست چرا که امروزه بشر به خوبی با آناتومی و جسم و بدن هر دو جنس آشناست و تنها قائل به تفاوت فیزیکی این دو جنس است و این تفاوت نیز امروزه با صنعتی شدن جوامع و سهل شدن بسیاری از امور به هیچ وجه دلیل بر برتری یک جنس بر دیگری نیست.ژاک دری دا که وی را یک ساختار شکن می دانیم نیز به جای نقطه تقابل و تضاد مثل روز و شب سرد و گرم یا اقتدار و تسلیم از واژه ی "تمایز" و "تفاوت" استفاده می کند و آنها را دونقطه ی روبروی هم نمی بیند.بنابراین با کمی توجه در می یابیم که موضوع تمامی جنبش های فمنیستی و موج های مختلف آن "احقاق حقوق ن" و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم "حقوق برابر زن و مرد" است.ضمن اینکه باید دقت کنیم که تنها با یک بعدی نگاه کردن جامعه به این احقاق حقوق نخواهیم رسید چرا که نه انسان موجودی تک ساحتی است و نه جامعه.امروزه ما برای رسیدن به حقوق برابر نیازمند  هم جامعه ای سوسیال(جهت به حداقل رساندن تبعیض های اقتصادی) و هم لیبرال(برای فریاد کشیدن خواسته ها و تبعیض ها) و هم سکولار(برای نشان دادن اینکه قوانین ساخته ی دست بشراند و قابل تغییر، و نه احکامی از آسمان نازل شده و غیر قابل تغییر) و هم دموکراسی و هم بیوکراسی هستیم.

هر چند که اختلاف نظرهایی در مورد پیوسته یا ناپیوسته بودن رشد انسان وجود دارد اما شاید یک پارادایم میان روانشناسان این موضوع باشد که رشد تنها جنبه ی فیزیکی ندارد و رشد روانی نیز حائز اهمیت بسیار است و هر دو جنبه ی فیزیکی و روانی بسیار تحت تاثیر محیط هستند و محیط نقش به سزایی در فعال شدن یا نشدن بسیاری از ژن ها را ایفا می کند بنابراین این دیدگاه که افراد در سن حدود چهل سالگی یک پاگرد را تجربه می کنند(تکلیف کسانی که به این سن نمی رسند و قبل از آن می میرند چه می شود؟فرد نباید از خود بپرسد که ممکن است اصلا به این سن نرسم پس چرا آن گونه که می خواهم زندگی نکنم؟) را یک دیدگاه زیستی افراطی میدانم.

در این خصوص میدانیم که در مورد رشته های علوم انسانی سخن می گوییم و در این رشته نیز اصلا کم نیستند افرادی و مثال های نقضی که تحت تاثیر محیط، پاگردی را تجربه نکرده اند و تندخویی یا نرم خویی،اقتداریا تسلیم بودن خود را حتی با شدت و حدت بیشتری در طول زندگی حفظ کرده اند بنابراین تصورم این است که امروزه باید با توجه به آگاهی و علم سعی در انتخاب هایی داشت که زندگی را برای ما لذت بخش تر کنند چرا که زیباترین ویژگی انسان قدرت انتخاب اوست.

 

میلاد محمدی/اردیبهشت 98


 دکتر سرگایی : با سلام و احترام.از ارسال نقدتان ممنونم.سبز باشید.



معرفی ده کتاب پیشنهادی:


فلسفه ی تنهایی/لارنس اسونسن


جنس ضعیف/اوریانا فالاچی


نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/اوریانا فالاچی


بار هستی/میلان درا


حرف هایی برای امروزی ها/محمدرضا سرگایی


من ملاله هستم/ملاله یوسف زی


جاناتان مرغ دریایی/ریچارد باخ


عصبیت و رشد آدمی/کارن هورنای


روانشناسی ن/کارن هورنای


تحلیل رفتار متقابل/اریک برن


میلاد محمدی/مرداد98





یک مرد توسط چندین زن در جنگل مورد جنسی قرار می گیرد، مردها برای ازدواج جهیزیه تهیه می کنند و مردها هستند که اگر از زندگی مشترکشان شکایت کنند به خانه ی مادرشان برگردادنده می شوند.

شاید جملات فوق در ابتدا قدری عجیب به نظر آید اما جالب است بدانید که قبل از دوره ی پدرسالاری یا مردسالاری که تقریبا از 12 هزار  سال قبل و با انقلاب کشاورزی به این شکلی که امروزه می بینیم مبدل شود،این زن ها بودند که رئیس قبیله بودند و باید و نبایدها را تعریف می کردند.باید توجه داشت که فقط ن کهنسال نبودند که حق امر و نهی داشتند بلکه دختران از سنین کودکی و نوجوانی نیز دارای حقوق برتر نسبت به مردان بودند.ظاهرا یکی از دلایل شکل گرفتن این فرهنگ در گذشته ومقدس دانستن زن، برای قدرت بارور بودن او است(در گذشته قدرت بارور شدن را ستایش کرده اند).اینکه آیا در گذشته در تمام نقاط کره ی زمین در خشکی و موقعیت های جغرافیایی مختلف مادرسالاری وجود داشته است یا خیر دقیقا مشخص نیست ولی آنچه مسلم و واضح است و شواهد آن نیز موجود، این است که مادرسالارها در جنوب شرقی آسیا کماکان وجود دارند و حتی هرودوت ، پدر تاریخ جهان نیزاشاراتی به حکومت هایی(قبیله هایی) که در جنوب شرقی آسیا توسط ن اداره می شود کرده است.از جمله مادرسالارهایی که هنوز وجود دارند می توان به لائو در تایلند،آمیس درتایوان،مادرسالارهای سوماترا،گارو در هند و موسو در چین اشاره کرد.البته تعداد این قبایل امروزه بسیار کم شده است ولی کماکان این تفکر را به ذهن ما راه می دهد که گویا واقعا قوانین و مقررات و ارزش ها دست ساخته ی بشراند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت، و نه قوانین الهی غیر قابل تغییر.متن زیر را که  قسمتی از مصاحبه ی اوریانا فالاچی،خبرنگار برجسته ی ایتالیایی با ن مادرسالار اندونزی است آورده ام :

اولین سوال را چنین مطرح کردم :

-می خواهم بدانم در این منطقه زن ها چگونه حکومت می کنند؟

حوا یکی از ن به من خیره شد و گفت :

چطور ؟ مگر در اروپا ن حکومت نمی کنند؟

-خیر،در اروپا مردان حکومت می کنند.

نمی فهمم.

چنین توضیح دادم:

منظورم این است که در اروپا خانواده توسط یک مرد رهبری می شود و مرد نام خانوادگی خود را به زن و فرزندانش می دهد.

یعنی به جای اینکه زن نام خانوادگی خود را به مرد بدهد،مرد چنین کاری می کند و زن به هنگام تولد از نام خانوادگی پدر و مادرش استفاده نمی کند؟

-البته

آه،ولی قطعا مرد است که از زن اطاعت می کند، این طور نیست؟

-خیر،معمولا چنین نیست.این زن است که از مرد اطاعت می کند.کاظم خان مشغول ترجمه بود و به این جا که رسید شلیک خنده ی مادرسالارها فضا را پر کرد.گفتی خنده دارترین لطیفه ی سال را برایشان تعریف کرده باشم.یکی شکمش را گرفته بود،دیگری محکم بر زانوان خود می کوفت و مسن ترین زن نیز به شدت می خندید.

مسن ترین مادرسالارها سرش را به طرف من خم کرد و پرسید:

نزد شما چه کسی به خواستگاری مرد می رود؟

از کاظم خواستم برایش شرح دهد در اروپا معمولا مرد است که  از زن خواستگاری می کند و اگر عکس این موضوع روی دهد مردم عقیده دارند که زمانه عوض شده و فساد دنیا را گرفته.

حوا پرسید:

پس زن نمی تواند مردش را انتخاب کند؟

-معمولا خیر.

و اگر زنی مردی را در جنگل تصاحب() کند؟

-معمولا در اروپا مردان ن را در جنگل تصاحب می کنند.

ن یکی پس از دیگری به یکدیگر خیره شدند و آن وقت همه با هم نگاه پرسشگرشان را  متوجه ی من کردند.احساس کردم مرا دیوانه پنداشته اند.

یکی از ن پرسید:

پس این زن است که پس از ازدواج باید در خانه ی مرد زندگی کند؟

-البته

بازهم ن یکی پس از دیگری به یکدیگر نگاه کردند و بعد که متوجه شدند یکی از آن ها پرسید:

و اگر زنی خرج مردش را تقبل نکند مرد می تواند درخواست طلاق دهد؟

-در اروپا این مرد است که خرج زن را می دهد.

چنانچه بخواهیم غلظت این مادرسالاری را در 12 هزار سال قبل و پیشتر از آن کم کنیم شاید بتوان به نظر آقای دکتر سیامک ستوده بسنده کرد که به جای مادرسالاری واژه ی مادرباوری را استفاده می کند و معتقد است مادرباوری دوره ای از تاریخ است که حقوق زن و مرد و برش حرف آن ها در تصمیمات هم حقا و هم در واقعیت برابر بوده است.

آن چه مسلم و انکارناپذیر است قدرت و صلاحیت ن در تمام امور و موکدا در تمام امور را در گذشته نشان می دهد که خود نشانگر این شایستگی است که امروزه نیز می تواند با حقوق کاملا برابر در جامعه ،همراه مردان زندگی کند.

 

میلاد محمدی/مرداد98

 

 

 

 

 

 


 دیدید وقتی یک شکلات تخته ای را باز می کنیم با خودمان می گوییم فقط یک تکه از آنرا می خورم و بعد از چند دقیقه کل آن تمام می شود؟ یا وقتی به قصد رفع گرسنگی سر میز ناهار خوشمزه حاضر میشیم و هر چه روبروی ما هست را تا آخرش می خوریم؟ یا دیدن اولین اپیزود از یک فیلم جذاب همان و تا چندین ساعت نشستن پای آن و دیدن آخرین قسمت آن هم همان! یا اولش با خواندن یک فصل از کتاب جالب شروع می کنیم و یک مرتبه می بینیم ساعت 3 شب است و کتاب تمام می شود؟! یا وقتی یک میهمانی تمام می شود فردایش به حرف یکی به دلیل قطع شدن توسط دیگری و نا تمام ماندن، که می خواست چه بگوید؟! فکر می کنیم! یا یک معما به ما داده می شود و زمان حل آن کوتاه است و پس از اتمام وقت، با اینکه پاداشی در کار نیست، طبق مطالعات انجام شده 86 درصد ما کماکان دنبال حل کردن آن هستیم!

 خانم بلوما زیگارنیک؛ روانشناس معروف روسی (1901-1988) در رستوران متوجه شد پیشخدمت ها کلیه جزئیات سفارش غذای هر مشتری را بدون نوشتن روی کاغذ تا قبل از تسویه حساب به یاد می آورند و به محض تسویه حساب نه تنها چیز زیادی از سفارش یادشان نمی آید بلکه حتی بعضی وقتها خود مشتری که غذا خورده را هم به یاد نمی آورند!

 او با پی بردن به این حقیقت که ذهن انسان درگیر کارها و مقولات ناتمام می شود آزمایش های دیگری نیز انجام داد. به عنوان مثال برای دو گروه یک فیلم جذاب پخش کرد، گروه اول فیلم را تا آخر دیدند و دومی ها تا اواسط فیلم را تماشا کردند. چند روز بعد از دو گروه خواسته شد فیلم را تعریف کنند.گروهی که فیلم را ناقص دیده بودند، جزئیات بیشتری از آنرا به یاد می آورند!

 بلوما سپس به یک اصل رسید که مغز ما بیشتر درگیر کارهای ناتمام و منقطع شده می شود تا کارهای تمام شده.آنقدر آنرا به یاد می آوریم تا آن کار تمام شود.ما نیاز به تمام کردن یک کار داریم! از آنچه بیان شد به عنوان اثر زیگارنیک یاد می شود.

 معروف است که موتزارتِ موسیقی دان مریض بود و یکی به عیادت او رفت. موتزارت هم گفت حوصله کسی را ندارم و می خواهم تنها باشم! میهمان او به سالن کناری اتاق او رفت و مشغول زدن پیانو شد و ناگهان آنرا نیمه کاره رها کرد و رفت! می گویند موتزارت از تخت بیماری خود را کَند، سراغ پیانو رفت، نوت را کامل کرد و برگشت به تخت بیماری! چون او نمی توانست آنرا نیمه کاره در ذهن خود رها کند!  

 بطور کلی وقتی در انجام کاری (پاسخ به 50 تا ایمیل مهم که نیاز به توجه ما دارد، نوشتن یک مقاله و یا پستی که قولش را داده ایم، کمک به دوستمان در اسباب کشی که به او قول داده ایم و.) امروز و فردا می کنیم این به معنی باز گذاشتن لوپ ذهن برای انجام آن کار است و تا این لوپ بسته نشود، درگیری ذهن با آن بیشتر و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، انرژی فراوانی از آن هدر می رود.

اثر زیگارنیک یعنی کلنجار رفتن ذهن با کارهای نیمه تمام، هر چه زمان این کلنجار بیشتر باشد به معنی استرس بیشتر و کاهش کارایی و بهره وری ذهن خواهد بود! پس بهترین اقدام؛ تمام کردن آن کار توسط خود ما یا واگذار کردن آن به دیگری است. از سوی دیگر؛ اگر کاری که قرار است تمام شود دارای اهمیت نیست و یا دارای اهمیت کمتری نسبت به کار دیگر است، یک اقدام می تواند مکتوب کردن آن و القای این پیام به ذهن است که می تواند به کار مهمتر بپردازید.

بنابراین اگر کتابی را می خوانید سعی کنید آن را به اتمام برسانید.اگر برنامه ای در ذهنتان است اول آن را به آخر برسانید سپس به دنبال برنامه ی جدید بروید و همچنین بسیاری از موارد مشابه این چنینی.

 

امیرعباس زینت بخش

 

 

 


فیلم خارجی :

A dangerous method 2011 :

یک روش خطرناک فیلمی تاریخی محصول سال 2011 است به کارگردانی دیوید کراننبرگ.این فیلم به شرح حال مختصری از چالش های زندگی فروید و یونگ با مراجعانشان ،چالش های آن ها با خودشان و مسا ئل روز سال های 1904 به بعد می پردازد.این فیلم را به همه ی دوست داران روانشانسی پیشنهاد می کنم.

Fahrenhat 451   1996 :

این فیلم درباره ی دنیایی است که در آن همه ی کتاب ها را می سوزانند و داشتن کتاب قدغن است.داستان فیلم درباره ی آتش نشانی است که کار آن به جای خاموش کردن آتش به آتش کشیدن کتاب هاست.درام داستان جایی شکل می گیرد که آتش نشان داستان به طور اتفاقی در یکی از ماموریت هایش کتابی را برای مطالعه کردن نمی سوزاند و.توجه کنید که فیلم محصول سال 1996 است چون فیلم هایی دیگر با مشابهت اسم وجود دارند.

 

 

Inception 2010 :

این فیلم فوق العاده به کارگردانی کریستوفر نولان به لایه های عمیق ذهن آدمی و ناخودآگاه می پردازد.هر قسمت از فیلم دارای تحلیل موشکافانه و حا ئز اهمیت است که توصیه می شود پس از تماشا کردن فیلم نقد های مربوط به فیلم نیز خوانده شود.

 

Fight club 1999 :

فیلمی بی نظیر با کارگردانی دیوید فینچر. شخصیت اصلی فیلم جوان بی‌نامی است که به عنوان راوی شناخته می‌شود. راوی زندگی غیرعادی و عجیبی دارد. او به مدت شش ماه است که به بیماری بی خوابی مبتلا شده‌است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده‌است. راوی برای درمان بی‌خوابی‌اش به دکتر مراجعه می‌کند؛ اما دکتر علی‌رغم اصرار زیاد دارویی به او نمی‌دهد و به جای آن پیشنهاد می‌دهد که به کلاس‌های شبانه برود.از این فیلم با بازی فوق العاده برد پیت لذت ببرید.

 

One Flew Over The Cuc Nest : 1975

این فیلم را قبلا نیز معرفی کردم اما چون بسیار فیلم پر معنایی است مجددا آن را در این پست جای دادم.فیلم پرواز بر فراز آشیانه ی فاخته که در ایران به اسم (دیوانه ای از قفس پرید) نیز شناخته می شود درباره ی یک زندانی است که برای این که آسایش خود را بهتر کند تصمیم می گیرد که خود را به دیوانگی بزند تا در تیمارستان روانی ها راحت تر بتواند زندگی کند اما او غافل از این است که یک پرستار سادیسم و ازخود راضی مسوول آن جاست.تمام تکنیک  و داستان و جلوه های فیلم یک طرف بازی بی نظیر جک نیکلسون یک طرف.این فیلم را به هیچ وجه از دست ندهید.

 

 

فیلم ایرانی :

کلوز آپ 1368 :

حسین سبزیان، به‌دلیل شباهتش به محسن مخملباف خود را به خانوادهٔ آهن‌خواه به‌عنوان محسن مخملباف معرفی می‌کند و به بهانهٔ ساختن فیلم به خانهٔ آن‌ها راه می‌یابد. در روز اول مخملباف بدلی از مهرداد، پسر خانواده که به سینما علاقه‌مند است، می‌خواهد در فیلمی که او قصد ساختنش را دارد نقشی به عهده بگیرد و از خانهٔ آهن‌خواه به عنوان لوکیشن استفاده شود.نکته ی جالب در مورد فیلم این است که تمام بازیگران در فیلم در نقش اصلی خود بازی می کنند مثلا سربازی که سبزیان را دستگیر می کند همان سربازی است که در واقعیت سبزیان را دستگیر کرده است.این فیلم در سبک ر ئال است.این فیلم پر معنا را به کارگردانی عباس کیارستمی به تمام دوستان پیشنهاد می کنم.

 

ده 1380 :

فیلمی به کارگردانی عباس کیا رستمی.فیلمی فمنیستی.فیلمی از دل جامعه ی ایرانی.این فیلم که زندگی زن را نشان می دهد ولی با فرم و شکلی متفاوت تر از آن چه تا کنون دیده ایم.این فیلم را برای اشاعه ی فرهنگ صحیح به تمامی عزیزان پیشنهاد می کنم.

 

 

 

دونده 1363 :

فیلم دونده از امیر نادری برای من یک الهام بود.الهامی برای تلاش برای دوندگی برای از پا نیوفتادن برای زور زدن و به دست آوردن آن چه واقعا می خواهیم.این فیلم همیشه نوید بخش دوندگی های من در زندگی است.داستان فیلم را نمی گویم فقط می گویم که داستان داستان دوندگی است . شما هم ببینید شاید شما هم تحت تاثیر قرار بگیرید و انگیزه ای شد و جرقه ای شد برای کارهای بزرگ.

 

گاو 1348 :

داستان گاو را که غلامحسین ساعدی به تحریر در آورده است شاید همه خوانده باشیم.اقتباس آن را داریوش مهرجویی در سال 1348 ساخته است.این فیلم دارای زوایا وشخصیت پردازی بسیار عالی است که به بیننده کمک می کند در عمق فیلم فرو برود.

 

زندگی و دیگر هیچ 1371 :

داستان فیلم درباره ی زله ی سال 1369  که در منجیل و رودبار اتفاق افتاد است.این بار خود کیارستمی به شمال کشور سفر می کند تا به دنبال بازیگر فیلم خانه ی دوست کجاست بگردد چون نگران است که مبادا در این زله بازیگر فیلمی که قبلا با او کار کرده است آسیب دیده باشد و بعد در جریان این سفر کیارستمی بعدی دیگر از ویرانی های زله نشان می دهد.

 

 

 


در طی دوترم گذشته توسط برخی اساتید و بسیاری از دانشجویان در مورد نظام سرمایه داری ایران شنیدم و متاسفانه به دلیل محدودیت زمان و یا جلوگیری از به حاشیه رفتن موضوع اصلی از مباحثه خودداری کردم.این مقاله نقدی است بر نظام اقتصادی ایران و همچنین جوابیه ای است برای کسانی که نظام اقتصادی ایران را سرمایه داری می دانند.
کاپیتالیسم یا سرمایه داری یک نظام اقتصادی است که در آن پایه های یک سیستم اقتصادی در دست مالکان خصوصی است و از آن برای بهره مندی اقتصادی در بازارهای رقابتی استفاده می شود.به این تعریف، آزادی مالکیت نیز گفته می شود.
آدام اسمیت اقتصاد دان اسکاتلندی در کتاب خود به نام "ثروت ملل" که در سال ۱۷۷۶ به چاپ رسید حرفی زد که برای عموم مردم بسیار عجیب به نظر رسید.او معتقد بود که سود شخصی سرمایه گذار باعث رفاه عمومی می شود.اما واقعا چطور می شود که سود بیشتر یک شخص باعث رفاه عوام شود؟قانون او یک "باید" بزرگ داشت.بایدی که امروزه در سرمایه داری جدید نیز مهم است.نکته ی مهم او این بود که سود به دست آمده باید مجددا در تولید سرمایه گذاری شود.برحسب این قانون شخص سرمایه گذار قسمتی از سرمایه ی خود را مجددا در جهت تولید خرج می کند یعنی در واقع کار جدید و موقعیت شغلی جدیدی می آفریند.همین امر باعث می شود که مردم راحت تر بتوانند شغل مناسب و متناسب تخصص خود پیدا کنند که مزایای قابل قبولی دارد و فرد را به یک امنیت روانی و اجتماعی می رساند.از طرفی واژه ای نیز هست به اسم "ثروت" . ثروت همان پول است.به طور مثال اگر شخصی دارای چند میلیارد تومان پول در حساب بانکی اش باشد این فرد را می توانیم ثروتمند بنامیم اما او قطعا سرمایه دار نیست. "دارایی" نیز به اموال و خانه و زمین شخص گفته می شود(منظور دارایی ثابت است).
بنابراین طبق تعاریف فوق ،حال می دانیم که اگر یک کارگر ساده قسمتی از درآمد خود را سهام بورس بخرد،آن کارگر سرمایه دار است چون قسمتی از درآمد خودرا برای تولید مجدد استفاده کرده است.چنانچه بخواهیم تفاوت سرمایه و ثروت را در یک جمله بیان کنیم باید بگوییم سرمایه پول و کالایی است که در جهت تولید سرمایه گذاری می شود و ثروت، پولی است که دفن می شود و به اقتصاد کمکی نمی کند.
با این اوصاف اگر نگاهی گذرا به اقتصاد حال حاضر بیندازیم افراد ثروتمندی را می بینیم که ایده ای برای کارآفرینی ندارند،اجناس قاچاقی را وارد می کنند و کار و کاسبی تولید داخل را کساد می کنند.به راحتی ما یحتاج مردم از قبیل خوراک و پوشاک را احتکار می کنند و چند ماه بعد چندبرابر قیمت می فروشند،با بستن درها به روی توریست ها و محدود کردن آن ها باعث ضربه خوردن به بازار مسکن،پوشاک،خوراک و.می شوند و از طرفی سود حاصله از معاملات خود در ایران را در کشورهای دیگر صرف خوش گذرانی و یا حتی سرمایه گذاری در آن جا می کنند.البته لازم به ذکر است که چون اقتصاد کشور دولتی است و اکثر این ان در لایه ی قدرت هستند معمولا عاملین این فسادها مشخص نمی شوند و یا اگر مشخص می شوند دیگر او در ایران نیست و به همراه هزاران میلیارد دلار وارد کشور دیگری شده.بنابراین اقتصاد شفاف و واضحی را نمی توانیم مشاهده کنیم.نه سیستم درست برای تولید و نه سیستم درست برای توزیع.یقینا با سرمایه داری فاصله ی زیادی داریم.
شاید بگویید که کشور ما چون تحریم اقتصادی است نمی تواند شغل زیادی بیافریند.لطفا به مثال ذیل توجه کنید:
در ژاپن شبکه ی بسیار گسترده و متنوعی از رستوران ها وجود دارند که بسیار ارزان هستند(اگر در خانه غذا درست کنید هزینه ی آن گران تر از رستوران تمام می شود) و با ارائه ی سرویس خوب و عالی همه را جذب خود کرده است.بسیاری از خانواده های ژاپنی ترجیح می دهند به جای پخت و پز در خانه،ارزان و راحت از این رستوران های متنوع استفاده کنند.بواسطه ی اسقبال فراوان از خدمات رستوران ها شبکه ی بسیارگسترده ای از تامین مایحتاج،تجهیزات،نیروی انسانی و.شکل گرفته است که عامل مهمی درگردش چرخ بزرگ اقتصاد ژاپن شده است.سوال من این است که آیا به وجود آوردن این چنین محیطی برای گسترش خدمات رستوران داری در ایران ربطی به تحریم ها دارد؟و یا بی عرضگی و ناتوانی و بی برنامگی این شاهزادگان مغرور سبب شده است که مااین قدر ضربه پذیر و و ناتوان شویم؟
اجازه دهید کمی موضوع را موشکافی کنم.یکی از آخرین آمارها سهم تولید محصولات صنعتی در اقتصاد ژاپن را تنها در حدود ۳۰درصد و سهم خدمات را در حدود ۷۰درصد نشان داد.یعنی اگر همه ی شرکت های عظیم تولید کننده ی صنعتی اعم از تویوتا،پاناسونیک،هوندا،سونی،توشیبا،هیتاچی و. ورشکست شوند و یا اصلا هیچ کشوری محصولات آن ها را خریداری نکند تنها ۳۰درصد اقتصاد ضربه می خورد و قسمت عمده ی آن که مربوط به بخش حمل و نقل،بهداشت،تغذیه،رستوران ها،فروشگاه های خرده فروشی،هتل داری،آموزشی و.است اقتصاد کشور را سرپا نگه میدارند.
در ایران اکثر مدیران و دولت مردان ما حکم بچه پول دارها و شاهزادگانی را دارند که توان کارآفرینی را ندارند و تنها هنرشان حیف و میل کردن پول های باد آورده از فروش نفت و منابع ملی است.هم اکنون که با تشدید تحریم های آمریکا فروش نفت و منابع خام بسیار سخت شده است و آن پول باد آورده دیگر در دسترس نیست همه ی این شاهزادگان و بچه پول دارها عزا گرفته اند و به هر خار و خاشاکی خود را آویزان می کنند تا کمی نفت بیشتر بفروشند.نفتی که گویا تمام اقتصاد ایران است.و همچنان از کار و تولید خبری نیست.
امااگر سرمایه دار نیستیم پس چه نظامی در کشور حکم فرماست؟
کلپتوکراسی نوعی از حکومت است که بر پایه ی غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.این نوع حکومت بیشتر درکشورهای توسعه نیافته ی دارای رژیم های دیکتاتوری،سرزمین هایی که مردمانش از سطح آگاهی اندکی برخورداند و به حقوق خود واقف نیستند و از بلوغ ی و فرهنگی فاصله دارند و همچنین اقتصاد آن ها دولتی است دیده می شود.هم سنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم "سالاری" است.
از مشکلات و آسیب های کلپتو کراسی یکی این است که در آن فساد از سطوح مدیریتی کلان به خرد گسترش می یابد و در جامعه شایع می شود و هر کس که به منابعی دسترسی دارد بسته به میزان نفوذ و توان و جایگاه خود دست به چپاول می زند.در چنین جامعه ای سطح کیفیت زندگی مردم به شدت رو به کاهش می نهد و رفاه و امنیت اجتماعی و روانی در سطح پایینی قرار می گیرد.علاوه بر این به علت دست داشتن صاحبان قدرت در فسادها اجازه ی شفافیت سازی در اقتصاد داده نمی شود تا به راحتی به سودجویی های خود بپردازند.نتیجه این است که اقتصاد آن کشور انحصاری،مریض،فاسد،غیر شفاف و ناایمن می شود.
مشکل دیگر این است که به علت نبود سیستم بوروکراسی درست و مراجع بررسی کننده در این موارد و عدم وجود عدالت،کسانی که بر مشاغل دولتی می نشینند در هر جایگاهی که باشند بر گرده ی مردم سوار شده و بر آنان ظلم می کنند و در عین حال وظایف خود را انجام نمی دهند.‌
برآیند همه ی موارد یاد شده این است که در این جوامع فساد،ی،رشوه خواری و رانت بازی رواج می یابد و نیز طبقه ای ناراضی به وجود می آید که همان عامه ی مردم اند.این طبقه بر این باوراند که حقوقشان ضایع شده و عده ای در کشور حقشان را می خورند و به آن ها ظلم می کنندبنابراین این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن،ی،درست کار نکردن،کوتاهی در انجام وظایف،کم فروشی و احتکار خشم خود را فرو می نشانند و با این توجیه که"حق ماست،همه میخورند،چرا ما نخوریم" خود و دیگران را قانع می کنند.این گونه است که اقتصاد یک کشوربه سراشیبی سقوط می غلتد و دچار رکود می شود.بدین ترتیب فساد اقتصادی و ی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده وجزئی جدا نشدنی از زندگی روزمره ی مردم می شود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت می بندد.بزرگترین مشکل این نظام های حکومتی"سقوط اخلاقیات و انسانیت "است.

منابع:
۱-مکتب های ی/دکتر بها الدین پازارگاد
۲-مسایل ی - اقتصادی جهان سوم/دکتر احمد ساعی
۳-رانت و فساد در سایه ی خشونت/پروفسور داگلاس نورث
۴-ثروت ملل/آدام اسمیت
۵-انسان خردمند/یووال نوح هراری
۶-جنون قدرت و قدرت نامشروع/دکتر محمدرضا سرگایی
۷-اقتصاد ژاپن شکست نمی خورد(مقاله)/دکتر حسین تهرانی
۸-اصول حسابداری۱/دکتر علیرضا ابراهیم زاده

 

گرد آوری با دخل و تصرف:میلاد محمدی

شهریور۹۸

 


No Exit یا به فارسی همان ( راه خروجی نیست) عنوان مقاله ای از ژان پل سارتر،متفکر و نویسنده ی فرانسوی است.داستان این مقاله بدین شرح است : افرادی  که اصلا همدیگر را نمی شناسند و اولین بار است همدیگر را می بینند در یک اتاق که هیچ درب خروجی ندارد حبس می کنند و کلیه ی امکانات زندگی را نیز برای آن ها فراهم می کنند.مکافات از جایی آغاز می شود که هر یک از این اشخاص سعی دارند که به دیگران بفهمانند که خودشان از دیگری بهتر و برتر هستند بنابراین رفتار آن ها و گفتارشان تماما خود ایده آلی است که ترسیم می کنند و با خود واقعی شان فاصله ی زیادی دارد.آن ها با این نقابی که به چهره می گذارند سعی می کنند که عزت نفس خود را حفظ کنند. هر چند که همه ی آن ها می دانند دیگران آن طور که از خود تعریف می کنند نیستند اما باید آنها را تحمل کنند چون راه خروجی نیست.این روند تا جایی ادامه پیدا می کند که در انتهای مقاله سارتر می نویسد که دوزخ عالمی دیگر با گدازه های آتش که انتظارمان را می کشد نیست بلکه دوزخ همین جهان است و دیگران ،که با نقابی که به چهره دارند مرتب سعی می کنند به ما بفهمانند از  ما بهتر هستند و ما مجبوریم آن ها را تحمل کنیم چون راه خروجی نیست.

دوزخ دیگران اند(hell is other people)

 نمونه ی بارز چنین نقابی در جامعه ی ما نقاب ((من زرنگ هستم)) است.شخصی که این نقاب را به چهره دارد سعی می کند نشان دهد که من از بقیه بهتر و زرنگ تر هستم و من آدم معمولی نیستم.به طور مثال آقای "الف" در اتوبان می بیند که همه ی ماشین ها در ترافیک سنگینی هستند وارد شانه ی خاکی می شود و از چند صد نفر جلو می زند و بعد به داخل صف ماشین ها بر می گردد.او الان به خود تلقین می کند که زرنگ تر از بقیه است.البته فرهنگ جامعه نیز به خوبی همراه و مشوق آن فرد است و دیگران که او را می بینند به جای گوشزد به او ،می گویند "ببین چه زرنگه زودتر رفت" .یا مثلا آقای "ب"راننده تاکسی است و هر روز فریاد می زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند اما روزی که باران می بارد آقای "ب" می گوید من فقط دربست می روم زیرا او معتقد است که باید از موقعیت مناسب استفاده کند و زرنگ باشد.

در موردی دیگر خانم "ت" به بانک می رود و نوبت می گیرد.شماره اش ۱۲۰ است.همان جا دوستش را می بیند که یک ساعت زودتر از او آن جا آمده. اتفاقا شماره ی ۲۴و۲۵ هم گرفته است.(یکی از زرنگی های جامعه ی ما این است که در صف بانک به جای یک نوبت،دو نوبت می گیرند چون معتقدند هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید!!!!) او یکی از شماره ها را می گیرد و کارش را خیلی زودتر از دیگران انجام می دهد و خوشحال بانک را ترک میکند.

در واقع زرنگ در جامعه ی ما به کسی گفته می شود که به خوبی حق دیگران را می خورد و یک آب هم روش.

نقابی دیگر برای این که بهتر و برتر بودن خود را نشان دهند نقاب (چاپلوسی) است.شخص چاپلوس مکررا در حال تعریف و تمجید از مخاطب خود است.نمونه ی بارز آن را در  روابط بین دانشجو و استادهای دانشگاه می توان مشاهد کرد.دانشجو با تعریف کردن از نحوه ی تدریس استاد خود،شیوه ی بیان اش و دانش اش و حتی این که کدام افراد در غیاب استاد از او انتقاد کردند و یا اعتراض داشتند می خواهد استاد را متوجه این امر کند که او خودش فردی خوش قلب و روراست است.نمونه ی چاپلوسی را ما می توانیم در اکثر ادارات دولتی و غیر دولتی مشاهده کنیم.

در واقع چاپلوسی در جامعه ی ما به جای و به نشانه ی صداقت به کار می رود و فرد چاپلوس را آدمی صادق که تمام حقایق را به آن ها می گوید در نظر می گیرند.

البته تعداد این نقاب ها فراتر از دونقابی است که ذکر شد و نام بردن همه ی آن ها از حوصله ی این مقاله خارج است و نمونه های آورده شده صرفا برای ملموس کردن محتوای مقاله بود.شما دیگر چه نقاب هایی را می شناسید که با به چهره گذاشتن آن ها افراد سعی در بهتر و شایسته جلوه دادن خود هستند؟

شاید شما هم که هر بار پیغام مقالات جدید من را در گروه تلگرامی می بینید و آن را می خوانید حوصله تان سر برود و بگویید "باز هم این پیغام داد که بگه منم یه چیزی بلدم" .اگر این طور است از شما عذرخواهی می کنم و واقعا متاسفم،به هر حال شما هم باید من را تحمل کنید،راه خروجی نیست.

 

میلاد محمدی/مرداد ۹۸

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها